چند هفته پيش از شنیدن خبری از تلویزیون بسیار متأثر شدم. گوینده اخبار میگفت: بر اثر عملیاتی تروریستی در دانشگاهی در یکی از ایالات آمریکا حدود 30 جوان دانشجو کشته شدند. چنین جنایاتی در مکانی که باید در آن شاهد پرورش و رشد استعدادها و قابلیات جوانان باشیم بسیار دردآور است.
و یا روزی نیست که از کشته شدن دهها نفر بر اثر عملیات بمب گذاری در عراق صحبتی به میان نیاید. اگر بخواهیم تصویری از جهان امروز ترسیم کنیم، متأسفانه باید آن را مجموعهای از آشوبها، تشنجات، جرم و جنایت، تبعیضها، فساد، بحرانهای متعدد محیط زیست و... دانست. و یا اگر با دیدی خلاقانه بنگریم، میتوان آن را به کالکسکهای تشبیه کرد که اسب آن رم کرده و با سرعت بسیار زیاد در مسیری پر پیچ و خم به سوی پرتگاهی در حرکت است. ولی آیا میشود این اسب وحشی را رام کرد و کالسکه و سرنشینان آن را نجات داد؟ پاسخ این سؤال را میتوان از دو دیدگاه بیان کرد؟ گروهی نجات بشر را محال میدانند و آیندهای تاریک برای آن متصورند که مفری از آن نیست. پس معتقدند باید خود را به سیل حوادث سپرد، دم را غنیمت دانسته و از آخرین لحظات برای لذت بردن و خوش بودن استفاده کرد. ولی در مقابل عدهای معتقدند که این از فیض الهی به دور است که جهانی با این نظم بیافریند و نعمتهای بسیاری در آن قرار دهد، انسانی را به جهت محبت خود خلق کند، ولی بعد او را به حال خود وا گذارد. همانطور که اگر انسانی را تنها در جنگل رها کنیم، نه تنها به کمالات انسانی نمیرسد بلکه راه حیوانات را میپیماید. درست همانند پسر جنگل قصه بچهها، که مدتها وقت صرف شد تا او را دوباره با شرایط زندگی انسانی عادی آشنا سازند. بر اساس اعتقادات گروه دوم انسان همانند معدنی است که کمالات انسانی همچون جواهراتی ناب و خالص در آن مدفون است و احتیاج به دست توانایی دارد که این جواهر معانی را از معدن انسانی کشف نماید. به درستی قدرتی که میتواند در این راه این دست توانا را همراهی کند، نیروی تربیت است. تربیت را میتوان به سه نوع تقسیم کرد: 1- تربیت جسمانی 2- تربیت انسانی 3- تربیت روحانی تربیت جسمانی مربوط به ترقی جسم است به عبارتی هر آنچه که برای سلامتی جسم لازم است. تربیت انسانی کلیه اموری است که مربوط به مدنیت ، حکومت، نظام، اکتشافات و اختراعات، کارههای اجتماعی، تجاری، هنری و... باشد. و تربیت روحانی اکتساب کمالات الهی است که مهمترین نوع تربیت است و تأثیر بسیاری در دو نوع دیگر دارد. به وسیله تربیت روحانی روح انسان که طبیعت مافوق وجود انسانی است ترقی میکند. اگر شخصی بگوید من از نظر فکری کامل هستم و احتیاج به مربی ندارم، بدین معنی است که چیزی عیان و آشکار را انکار میکند. مثل آن است که طفلی بگوید من احتیاج به تعلیم ندارم همانطوری که عقل و فهم به من حکم میکند انجام میدهم و خودم به کمال خواهم رسید. پس همانطور که معلوم شد عالم انسانی برای پیشرفت احتیاج به مربی دارد. و مربی کامل کسی است که تسلط کامل و بصیرت روشن راجع به تربیت جسمانی و انسانی و روحانی داشته باشد. کسی که بتواند از جنبه ي تغذیه و سلامت جسم، او را راهنمایی کند. کسی که بتواند کمک نماید تا در علوم و اختراعات و اکتشافات پیشرفت کند و از همه مهمتر روح حیات حقیقی را در عالم بدمد. ولی باید دانست که انجام وظیفهای به این مهمی، از عهده انسانی عادی خارج است. تنها انسان کامل است که میتواند از عهده این مهم برآید. انسان کامل همان مظهر ظهوری است که در زمانهای مختلف بنا به شرایط زمانی و مکانی خویش از جانب خداوند برگزیده میشود و انسانها را از تیرگی نادانی نجات میدهد و به روشنایی دانایی راهنمایی میکند و سعادت و آسایش را برای بشر به ارمغان میآورد. پس راه نجات بشر در این است که پیام الهی خداوند را که توسط مظاهر ظهور برای او فرستاده شده دریابد و به آن عمل کند. حال شما بگویید با کدامیک از این دو پاسخ موافقید؟ به نظر شما کدام یک از ازاین دو دیدگاه منطقیتر است؟
|