شنبه, 11 آبان 1387 11:43 |
تعداد بازدید :6036 |
مروري بر آنچه در قسمت اول مقاله " چي رو باور كنم " گفتيم : 1. نسل اول انقلاب ( تاريخ تولد: اوايل دهه 40 ، تاريخ ظهور : اواخر دهه 50، هدف: انقلاب، نگراني: سلطه، گرايش فكري: آرمانگرا.) 2. نسل دوم انقلاب ) تاريخ تولد: اوايل دهه 50، تاريخ ظهور: اواخر دهه 60، هدف: تثبيت انقلاب، نگراني : توطئه بيگانه، گرايش فكري: اصولگرا.)
3. نسل سوم انقلاب (تاريخ تولد: اوايل دهه 60، تاريخ ظهور: اواخر دهه 70، هدف، نگراني و گرايش فكري آن ها را در ادمه خواهيم خواند.) خب از كجا شروع كنيم؟ در مقاله ي قبلي گفتيم كه تجربه هاي نسل ما خيلي با نسل هاي قبل از خودمان متفاوت هست اما بگذاريد اول بگوییم چرا اين تفاوت ها اين قدر زياد هستند .
اصولاً هر نسلي، ارزش هاي نسل قبل خودش را به چالش مي كشد و تلاش در بهبود روش هاي زندگي دارد. اولين اقدامات براي اين كار را همه ما تجربه كرده ايم. هر وقت از دست والدينمان ناراحت مي شويم مي گوييم من اگر پدر يا مادر باشم به جاي اين كار، حتماً فلان كار را مي کنم. نسل ها كم كم الگوهاي فكري و منطقي خود را در تجربه هاي روزمره شكل مي دهند و آن ها را منطقي ترين و بهترين الگو ها مي نامند و براي تثبيت آن ها تلاش مي كنند. حال وقتي اين نسل به مادران و پدران نسل بعدي تبديل شدند بر اساس همان الگو ها تجربه هاي نسل اخير را قضاوت مي كنند و با توجه به سرعت تغييرات اجتماعي اين باعث مي شود نسل جوان تصور كنند كه والدينشان هيچ دركي از مسائل آن ها ندارند. سرعت تحولات اجتماعي كه نام خواهيم برد باعث شده جوانان تجربه هايي بسيار بسيار متفاوت با والدينشان داشته باشند كه چالش هاي زيادي براي خود آن ها و والدينشان به همراه دارد و والدين نيز كه احساس مي كنند جوانانشان نياز به مشورت دارند بايد خيلي از هوش اجتماعي بهره برده باشند ( كه اكثراً هم دارند). گاه حتي والديني كه داراي تحصيلات بالا و داراي اطلاعات زيادي از جامعه هستند با مشكلاتي با جوانانشان روبرو مي شوند. از تحولات اجتماعي گفتيم. با اينكه اين بحث را كمي طولاني مي كند اما فكر مي كنم اين چند دقيقه ارزشش را دارد. از اين جا شروع مي كنيم كه، ما در زماني نوجواني خود را گذرانديم كه ديگر جنگي وجود نداشت و مسائل اقتصادي مهمترين چالش والدينمان بود ، همچنان كه اكنون نيز هست. وقتي دغدغه ي اول والدينمان درآمد و هزينه و گراني بود، كارهاي تمام وقت شروع شد. حقيقت اين است كه پدران و مادرانمان برخلاف ميلشان كمتر وقتي برايشان باقي مي ماند تا به نسل سوم بپردازند. به قول خودشان صبح تا شب دارند با مردم سر و كله مي زنند و وقتي به خانه مي آيند كمي استراحت مي خواهند و ديگر حوصله اي براي صحبت كردن با ما و گفتن و شنيدن احوالات ما ندارند و اين جاست كه ارتباط بين دو نسل به صفرمي رسد و به گرفتن پول، نحوه ي صرف كردن آن و از اين دست محدود مي شود. از طرفي ديگر نبايد يادمان برود كه مدرنترين وسيله ي ارتباطي نسل هاي قبل ما تلفن بود آن هم تلفني كه در بطن خانواده بود و براي انجام امور خانوادگي به كار برده مي شد (با تمام مفاهيمي كه از در بطن خانواده بودن مي فهميد). اما به وسايل ارتباطي اطراف خود نگاه كنيد. اكنون تلفن به فراواني يافت مي شود. در خانه نشد در معابر عمومي، دستگاه هاي بسياري نصب شده است به جز اين تلفن هاي همراه افراد حريم خصوصي آن ها حساب مي شود و ديگر در بطن خانواده نيست. از اين ها بگذريم كامپيوتر و اينترنت غوغا كرده است. شما به وسيله ي اينترنت با حجم زيادي از اطلاعات روبرو هستيد كه خودتان مي توانيد آن را كنترل كنيد. شما به واسطه ي اينترنت مي تواند با افراد مجازي در ارتباط باشيد؛ افرادي كه هرگز نديده ايد و اين فرصت ها و چالش هاي زيادي را براي افراد به وجود مي آورد. تحولاتي را كه در همين زمينه در دو سال اخير اينترنت به وجود آمده را در نظر بگيريد.فقط به ليست زير نگاه كنيد و به اين بينديشيد كه والدينتان با كدام يك روبرو بوده اند و چه تجربه اي از آن ها دارند. yahoo messenger , chat rooms ,Yahoo 360 , face book , Gmail , weblog , Google search اين تحولات باعث شده ما براي پيدا كردن و خلق هويت اجتماعي و هويت شخصي خود ديگر به جامعه ي اطرافمان توجه نكنيم و از اينترنت، فيلم ها و بازي هاي اطرافمان به عنوان بهترين منابع براي ساختن شخصيتمان استفاده کنیم و هر فرد خودش مسئول ساختن هويتش باشد.اين انبوه منابع باعث سردرگمي نسل سوم شده است. به جز تفاوت هاي بنيادين در منابع تشكيل هويت، دسترسي به اينترنت باعث شده جوانان با انبوهي از نوشته ها مواجه شوند و به نوعي روحيه ي انتقادي آن ها پر رنگ تر شود و اين در حالي است كه نسل قديم توقع دارد آرمان هايش به چالش گرفته نشود. همچنين تصحيح مشكلات ساختاري همراه با اين نسل شروع شد و آن ها كمتر فرصتي يافتند كه از اين اصلاحات هر چند كوچك بهره ببرند. بحران رشد جمعيت (دهه 60)، فرسودگي كلاس هاي درس و نظام آموزشي (دهه 70)، آرزوي بزرگ رفتن بي دردسر به دانشگاه (دهه 80). علاوه بر اين موارد نبايد از ياد ببريم كه همه ي احزاب سياسي با شعار اصلاح ساختار و هموار كردن مسير براي اين نسل بالا آمدند اما نوعي بي اعتنايي و عدم توانايي مسئولين براي حل مشكلات جوانان باعث شده نسل سوم احساس كنند قوانين و ساختار سياسي براي بهبود وضعيتشان تلاش نمي كند و به نسل هاي قبلي اعتماد نكنند. از همين رو آن ها كه مشكلات بسياري را در پيش رو دارند و از آينده ي خود تصور چنداني ندارند، بي خيال ماجرا شده و به تفريحات و شادي هايي هر چند موقت روي آورده اند که فاصله ي خود را از ديگران دور كنند. همگي موارد ذكر شده باعث شدند كه اين نسل، خود را نسل سوخته بنامد. در نسل من جواناني هستند كه از چالش هاي به وجود آمده، از تحول در زمينه ارتباطات گرفته تا تحولات اجتماعي، استفاده مي كنند و همراه با ديگر دوستان خود در امور بين المللي چون محيط زيست و حقوق بشر به تشكيل سازمان هاي غير دولتي (ان جي او) پرداخته اند. بعضي به مطالعه ي كتاب، مقالات و خبرنامه هاي اينترنتي مي پردازند. بعضي از امكانات بلاگ نويسي استفاده كرده، موضوعات مورد علاقه ي خود را با ديگران در ميان مي گذارند. اما همه در پي تحقق بخشيدن به روياي نسل هاي قبل از خود هستند يعني وحدت. حالا هدف ها و گرايش نسل سوم را مي نويسم : نسل سوم (تاريخ تولد: اوايل دهه 60، تاريخ ظهور: اواخر دهه 70، هدف: تعامل با جهان و وحدت نگراني: هويت، تحصيل، كار، ازدواج، گرايش فكري: اصلاحگر ( آميزشي از آرمانگراي مذهبي و خرد گرايي ) تعادل عقل و دل ) راستي بايد بگویم كه عنوان مقاله رو به دو صورت مي شود خواند امري و سؤالي و هر دو نوعش هم جواب ميده !!
منابع : همشهري جوان ش 182 ، مجله الكترونيكي همشهري آنلاين ، مقاله فرزندان تحول و تعارض
|