دوشنبه, 18 تیر 1386 17:00 |
تعداد بازدید :5775 |
زندگي شيرين است به خدا رؤيا نيست نيست اين گفته ي من زاده ي خواب خوش دوش راست ميگويم من زندگي شيرين است
در طلوع خورشيد در فروغ مهتاب در قيام يك موج يا نشستش در آب عطر باران بهاري كه چكد در صحرا خنده ي يك مادر گريه ي يك نوزاد يا كه آشفتن برگ در پي حمله ي باد رقص مستانه ي پروانه به گرد گلها زندگي با همه شيريني خود جلوهگر است هيچ آيا ديدي دست صورتگر دهر نقش بد رسم كند؟ همه آثار سرانگشت طبيعت زيباست زان كه هر نقشي هست جلوه ي روي خداست گر كه امروز جهان با همه زيبايي سرد و ماتمزده است گر پرستوي سعادت امروز كنج ويرانه ي غمها خفتهست گر كه بوي گل سرخ جاي خود را به تعفّن دادهست اين گناه من و توست كه جهان را از عطر پر و آكنده نكرديم هنوز و شرار آتش در دل شب نفكنديم هنوز باد بيرحم خزان گر گلي را پژمرد خيز تا رويشي آغاز كنيم گر تف تابستان مرغي از شاخ انداخت جاي او نغمهاي آواز كنيم گر كه آهو برهاي بيمادر با لب تشنه به صحرا ديديم به دهان خشكش جرعهاي شير چكانيم به مهر كودكي خسته و خاكآلوده گر كه گريان به زمين افتاده قطرات اشكش با سرانگشت زداييم ز چهر باز هم ميگويم: زندگي شيرين است تلخ اگر هست، گناه من و توست.
|