دوشنبه, 06 فروردين 1386 14:26 |
تعداد بازدید :8465 |
من یک جوان صد در صد ایرانی هستم . جوانی که از والدین ایرانی به دنیا آمده و با فرهنگ ایرانی بزرگ شده است . اما امروز و بعد از ۱۶ سال باید با هزار نگرانی از اینکه فردا چه خواهد شد و چه خواهد آمد زندگی کند . من با اینکه یک ایرانی هستم حق تحصیل ندارم و نمی توانم به مشاغل دولتی مشغول شوم . تمام اینها به این دلیل است که من و هم کیشان من در قانون اساسی تعریف نشده اند و از نگاه قانون اساسی که ۲۵ سال قبل به وسیله عده ای که از حیث سطح تفکر هزار سال از ما و امروز ما فاصله داشته اند نگاشته شده است من یک انسان به حساب نمی آیم و این دلیلی است تا افرادی که تنها چیزی که برایشان اهمیت ندارد هویت و حقوق مسلم افراد است تا توانند در بدبخت ساختن من بکوشند . ۱۶ سال از عمر من می گذرد و در طی این مدت از سوی هموطنان صد در صد ایرانیم چه سختی ها که بر من تحمیل نشده است و اینک و در آستانه ورود به مهمترین اعصار زندگی ام نمی دانم چه بر من خواهد گذشت ؟ آیا می توانم در مملکتی که مردمش بی نهایت اقلیت ستیز هستند جان سالم به در ببرم ؟ آیا فردا فرزندانم نیز مانند من ناچار خواهند بود درب های دانشگاهها را با حسرت نگاه کنند و ننگ زجر آور تبعیض را دردمندانه متحمل گردند ؟
فردا چه خواهد شد ؟ این سوالی است که هیچ کس جز خداوندی که برای من و پدرانم و پدران پدرانم جز مصیبت چیزی را نخواسته است قادر به پاسخگویی به آن نیست ؟ و من نیز ناچارم تا در چنین وضع ننگین و منحوسی جامعه خود را از چشم یک محروم ببینیم و آرزوهای جوانیم را ناچار زیر خاک هایی که بوی خون نیاکانم را می دهند مدفون سازم و مدام با نگرانی وصف ناشدنی از خویشتن بپرسم : فردا چه خواهد شد ؟ و هیچ گاه نیز نتوانم جوابی که روح جستجوگر جوانی ام را آرام کند برای پرسش های بی جوابم پیدا کنم آری ! من یک بهایی هستم . یک بهایی زجر دیده از سختی روزگاری که برای او جز درد و سختی و مصیبت چیز دیگری را نداشته است . امروز پس از تحمل بیش از ۱۵۰ سال زجرهایی که بر من و پدرانم وارد آمده است تازه می بینیم که مرا به انگلیسی بودن و اسرائیلی بودن متهم می کنند . و حالا دارم با تو ! ای کسی که شاید روزی نوشته پراکنده ام را بخوانی صحبت می کنم تا بگویم که خیلی خسته ام و دردمند . خسته از سختی ، از مصیبت و از زجر و دردمند از تبعیض ، از نابرابری و از دروغ و افترا . اما این خستگی و دردمند یک خستگی مثبت است . یعنی به جای آنکه مرا از پویایی و حرکت بازدارد به من کمک می کند تا دیگر باشم و دگرگونه فکر کنم و برای رسیدن به حقوقی که هیچ گاه نداشته ام تلاش کنم تا روزی که بالاخره در ایران صد آفرین یک بهایی نیز مانند هر ایرانی دیگری بتواند زندگی کند و از زندگی خود لذت ببرد
|