در زمان اين مصاحبه، يان اِوِرسان بهائي 27 سالهاي با شغل آتشنشاني در شارلوت، واقع در كاليفرنياي شمالي بود. او با شغل آتشنشانياش با بسياري از اوضاع وخيم، تلخ و ناراحتكننده، كه بعضي از آنها منجر به مرگ گرديد، از نزديك روبرو شد. يان از اين فرصت استفاده كرد تا ديدگاهش را در مورد مرگ و طرز كار روح براي ما بيان كند.
هوپ : آتشنشانان زندگي خود را به خطر مياندازند تا زندگي و اموال ديگران را نجات دهند. اين خطرات شخصي را كه به خاطر شغلت جان تو را تهديد ميكند، چطور توجيه ميكني؟ يان: متأسّفانه، خطرات زيادي در ارتباط با شغل آتشنشاني وجود دارد. من در شرايط بسيار خطرناكي قرار گرفتهام و خدا را سپاس ميگذارم كه حالا زندهام و با شما صحبت ميكنم. از قضا، ابداً در مورد اين اوضاع يا احساساتي كه تجربه كردهام فكر نميكنم. بلكه، توجّه من به مسرّتي است كه خدمت به ديگران، خدمت به مردم، برايم به ارمغان ميآورد. اين شغل مستلزم خطركردنهاي حساب شده است. توجيه خطر شخصي من زماني در نهايت قوّت آشكار ميشود كه ببينم زندگي فردي را نجات دادهام! هوپ : شرايطي كه تو در شغلت با آن روبرو هستي، شامل درد، رنج و حتـّي گاهي مرگ ميشود. با موضوع مرگ و مردن چطور كنار ميآيي، چون در اين حرفه به عنوان يك امر عادّي با آن مواجه ميشوي؟ يان : اين براي بيشتر آتشنشانان موضوعي حسّاس است. مصيبتي را كه شخصاً شاهد آن بودهام حتـّي نميتوانم توضيحش را شروع كنم. واقعاً كلـّهء آدم سوت ميكشد و روح آشفته ميشود. اكثر آتشنشانان، احساسات ناگوار خود را به شوخي ميگيرند و با مزاح در اين مورد با درد و رنج و مرگ كنار ميآيند. مزاح خيلي نيرومند است ... ما از آن براي كنار آمدن با اين وقايع استفاده ميكنيم. نظر شخصيام را بگويم؛ وقتي ميدانم اين دنياي جسماني موقّت است و روح زندگي ابدي دارد، خيالم راحت ميشود. هوپ : تو بهائي هستي. ديانت تو روح را چگونه ميبيند؟ يان : ما بهائيان روح را حقيقت باطني و اساسي انسان ميدانيم. روح از عناصر مادّي تشكيل نشده و بعد از مرگ جسم به زندگي ادامه ميدهد. ترقـّي روح در عالم بعد بر پايهء اعمالش در اين جهان استوار است. يكي از بهائياني كه ميشناسم يك بار تمثيل جالبي را در مورد روح برايم تعريف كرد. او گفت، "روح مانند تكّه سنگي است كه با تيركمان پرتاب شود. اكثراً به هدف نميخورند؛ بعضيها به هدف نزديك ميشوند؛ امّا فقط تعداد كمي هستند كه به هدف مورد نظر اصابت ميكنند!" هوپ : با توجّه به اين كه مرگ و مردن يك جنبهء عادّي و هميشگي شغل توست، بديهي به نظر ميرسد كه از تو بپرسم اعتقادت در مورد مسيري كه روح بعد از مرگ طيّ ميكند، چيست. امّا ميخواهم عكس اين موضوع را از تو بپرسم: روح در اينجا، در حالي كه جسم هنوز زنده است، چه نقشي دارد؟ يان : نقش روح در دوران زندگي ما اين است كه خدا را بشناسد و به او عشق بورزد. به او و خلقش خدمت كند – كاميابي در اين كار يعني شادي، يعني رضايت، يعني خرسندي خاطر. هوپ : اگر كسي كه از آتش جان سالم به در برده دربارهء كسي كه جانش را از دست داده از تو سؤال كند چه جوابي ميدهي؟ چطور به ديگران كمك ميكني با موضوع مرگ كنار بيايند؟ يان : متأسّفم كه بايد بگويم هرگز پيش نيامده كه كسي را داشته باشم كه از آتش جان سالم به در برده باشد و در مورد بقيه قربانيها از من سؤال كند. به طور كلـّي، و مسلـّماً آنطور كه تجربهام نشان ميدهد، اگر شخصي در اثر آتشسوزي بميرد، بقيه كساني هم كه در آن محلّ بودهاند جان ميبازند. و امّا اين كه چطور به ديگران كمك ميكنم كه با موضوع مرگ كنار بيايند و آن را بپذيرند؛ با شرايطي از اين دست تجربيات بسيار بدي داشتهام. ما به عنوان آتشنشان در محلّ حاضر ميشويم كه به ديگران كمك كنيم، از آنها حمايت كنيم و تا آنجا كه ميتوانيم كمك كنيم امّا درك كردن اين نكته خيلي مهمّ است كه عامل غيرعاطفي هم در آنجا وجود دارد. به اين معني كه، ما عموماً كساني را كه خدمت ميكنيم نميشناسيم؛ بنابراين وقتي مصيبتي بر آنها يا عزيزانشان وارد ميشود، همان ميزان وابستگي را نداريم. غالباً اين افراد را يا در بغل ميگيرم يا دستشان را در دست خود ميگيرم و سعي ميكنم دلداريشان بدهم. يك مرتبه گروهي كه با آنها كار ميكنم به محلّ تصادف وحشتناكي اعزام شد كه اتومبيلي از عقب به شدّت با كاميونتي برخورد كرده بود. دختر جواني كه اتومبيل را ميراند به طرز معجزهآسايي زنده مانده بود امّا موقعي كه او را از ميان اتومبيلش كه بد جوري گير افتاده بود، نجات ميداديم، اتـّفاقاً پدر و مادرش با اتومبيل از كنار صحنهء تصادف رد ميشدند! با عجله از اتومبيلشان بيرون آمدند و بلافاصله دچار شوك شدند؛ اصلاً باورشان نميشد. براي همهء ما ديدن آن صحنه خيلي ناگوار و سخت بود. من آنچنان از مشاهدهء اين صحنه متأثـّر شده بودم كه روز بعد به بيمارستان رفتم كه مدّتي را با خانوادهء دختر بگذرانم. هوپ : وقتي جان كسي را از مرگ نجات ميدهي، روح خودت چه تأثيري ميپذيرد؟ و وقتي قادر به نجات كسي نيستي چه حالتي به تو دست ميدهد؟ يان : فكر ميكنم همه چيز نسبي است. طبيعي است وقتي ميتوانم كسي را نجات بدهم، روحم به اهتزاز ميآيد و خوشحال ميشوم. از وقوف بر اين كه روح جاويد است قدرت ميگيرم! اين تعادل مهمّي در من ايجاد ميكند. غالباً از ما خواسته ميشود در بحران شديد به كمك مردم بشتابيم. من تابع ارادهء الهي هستم. هوپ : درد و رنج واقعيتهاي زندگي هستند امّا غالباً مردم از خودشان ميپرسند اگر خداوند خير محض است پس ما چرا بايد درد و رنج را تحمّل كنيم. وقتي با درد و رنج روبرو ميشوي ايمان تو چطور به تو كمك ميكند از عهدهء اين مسأله بر بيايي – درد جسمي و رنج عاطفي، هردو؟ يان : درست است؛ خداوند خير محض است. درد و رنج به ما كمك ميكند قويتر بشويم. به ما كمك ميكنند كه از لحاظ روحاني ترقـّي كنيم.
|