سنگ صبور چاپ
سه شنبه, 18 مهر 1385 14:37
تعداد بازدید :4273
سنگ صبورمن ، دلم مي خواد اينطوري باهات حرف بزنم؛  مي خوام صدات كنم سنگ صبور. نمي خوام فكر كني كه مي خوام يك مقاله بنويسم؛  چون از فظ قلم حرف زدن و حتي ادا در آوردن خوشم نمي ياد؛ بلكه مي خوام احساسات خودم رو بنويسم و تو بدوني كه من به عنوان يك جوان مشكلات رو چي مي دونم و...

 فرصت خوبي به دست آوردم.  سنگ صبور،  تو فقط گوش كن؛  فقط يه گوش شنوا   مي خوام.  دلم مي خواد كه ندوني اسمم چيه و به جاي نوشتن اسمم بنويسم بي نام و نشون.

 سنگ صبورمن،  توي شهر نسبتآ بزرگي يك شهرك هست؛ توي اين شهرك يه خونه هست كه به نور ايمان روشنه. اين خونه يه زماني پر جمعيت ترين خانواده رو داشت؛  يك خانوادة 11نفري كه الان فقط 3 نفر از آن باقي مونده؛ يه زماني برو بيايي داشت؛  همه در كنار هم با خوشي زندگي مي كردن و شبها دورهم جمع مي شدن و من تنها دختر اين خانوادة 11 نفري بودم با هشت برادر كه همة اونا به جز يكي رفتن سر خونه و زندگي خودشون واون يه برادر هم دو سال پيش براثر سانحه اي وفات كردو منو تنها گذاشت با يه دنيا غم و غصه و يك پدر و مادر پير و دلشكسته؛  واقعا تنها شدم تنهاي تنها ....

سنگ صبورم، من از اون دخترايي هستم كه هم خيلي خجالتين و هم خيلي سخت با جوونهاي هم سن خودشون دوست مي شن. من حتي يه دوست صميمي هم ندارم؛ « البته دوست صميمي مؤمن».  برادرم تنها دوستم بود؛  با رفتن او مي دوني كه چقدر صدمه ديدم؛ چون فقط او منو مي فهميد؛ چون كه فاصلة سني من با پدرم خيلي زياد بود و اونا سواد هم نداشتن و اصلا منو درك نمي كردن؛  اما به خاطر پدر و مادرم بايد مي ايستادم و غم از دست دادن تنها تكيه گاهم رو تحمل مي كردم وتو اين راه تا اونجا كه تونستم مقاومت كردم.

 سنگ صبور،  اينا گوشه اي از زندگي من بود كه برات گفتم. من معلم بچه هاي كوچولو هستم. از اين به بعد مي خوام احساسات خودم را دراين باره برات بگم؛  پس گوش بده. صبحها وقتي كه از خونه بيرون مي رم تا به جايي كه كلاسهاي بچه ها در اونجا تشكيل مي شه،  برسم تقريبآ يك ساعت طول مي كشه.  من هم مثل بقية جوونا كه دوست دارن لباس شيك و روي مد بپوشن و مدتي روجلوي آينه بگذرونن، اين كار رو انجام مي دم وبه خودم مي رسم. تا محل استگاه اتوبوس دائمآ سر و وضع خودم رو چك ميكنم تا ببينم عيب و ايرادي نداشته باشم. شايد به نظرت خنده دار برسه،  اما تا به سر استگاه برسم 5 ، 6 بار خودم را تو آينة تو جيبيم نگاه مي كنم؛  حتي توي شيشه هاي درب مغازه ها نگاه مي كنم تا خدا نكرده يه وقت موهام بد جوري بيرون نيومده باشه. هميشه يه ربع منتظر مي مونم تا اتوبوس بيايد و من سوار بشم. سنگ صبور مي دوني اگه شانس بيارم و سوار اتوبوسي بشم كه از شهرك ما مي گذره،  تيپ و لباسم تقريبا به اونا مي خوره، شايد هم پائين تر؛  اما اگه سوار اتوبوسي بشم كه از دهات نزديك شهرك ما مي گذره، مي دوني چه اتفاقي مي يفته؟

 اصلا دلم نمي خواد سوار اين اتوبوس بشم؛ چون باعث مي شه از خودم بدم بياد. دهات كه مي گم« منظورم يك منطقة فقير نشينه». جوونهاي هم سن و سال من با لباسهاي پاره و مندرس وجوراباي سوراخ سوراخ توي دمپايي هاي پلاستيكي، اينورواون ور ميرن. مي دوني اگه اين وضع فقط برا تابستون بود زياد مشكلي نداشت؛ اما متاسفانه توي سرماي زمستون و توي برف و بارون هم وضع همين طوره. سنگ صبور ميدوني اين وقت ها من چي كار          مي كنم؟خودم رو يواشكي پشت آدمائي كه توي اتوبوس ايستادن، مخفي مي كنم تا شايد كسي من رو نببينه. سعي مي كنم زياد خودم رو خوب جلوه ندم؛  مگه من كيم ؟ چيم از اينا بالاتره؟ سرو وضعم؟ چيم؟ اونا هم مثل منن؛ انسانن؛  شايد هم از من بهترن. اين رو فقط خدا مي دونه. سنگ صبور،  دعا مي كنم كه چشمم به چشم اون دختري كه لباساي پاره به تن داره و از سرما داره مي لرزه،  نيفته؛  اگه اين اتفاق بيفته من واقعآ شرمنده مي شم. اونوقت سرم رو پائين مي اندازم و با خودم فكر مي كنم كه من چقدر مغرورم!  همة وسايل راحتي و آسايش، مثل كامپيوتر، موبايل، خونه،  پدر و مادرو برادر و خيلي چيزها وآدم هاي ديگه  رو دارم؛  من بهترين و مهم ترين و ماندگارترين كس رو دارم؛ من عشق به خداوند رو دارم. من همة شهيدارو دارم؛ من خيلي ها رو دارم؛  پس چرا خودم رو تنها مي بينم؟ چرا اينقدر ماديات برام مهمه؟ چرا ظاهررو مي بينم؟ چرا همه چيز رو مشكل مي بينم؟ مي دوني سنگ صبور، اين همه مشكلاتي كه برا نوشتن چنين مقاله اي رديف كرده  بودي از كجا سر چشمه مي گيره ؟ مي دوني مشكل اصلي جوونهاي ما چيه؟ مشكل ما بي درديه؛ مشكل ما خوشي بي اندازس؛ مشكل ما اينه كه برا به دست آوردن هر چيزي سختي نكشيديم؛  مشكل ما اينه كه هر چي كه خواستيم وهر چي كه گفتيم،  بدون اينكه براش زحمتي كشيده باشيم،  زود در اختيارمون بود. ما مشكل رو نفهميديم؛  ما درد رو حس نكرديم؛  ما همه چيز رو ساده به دست آورديم و ساده هم از كنارش داريم مي گذريم. ديگه هيچ وسيلة جديدي ما رو راضي نمي كنه؛ چون وسايل جديدتري به بازار مي ياد. سنگ صبور،  من جووني رو مي شناسم كه مرتبآ موبايل عوض      مي كنه؛‌ تا اولي بخواد از مد ببيفته،  دومي رو كه هنوزبه شهر ما نيومده،  از شهر بزرگتري تهيه مي كنه. مي دوني سنگ صبور، ما تا صدامون رو بلند كرديم و يه كم پدر و مادرمون رو تهديد كرديم،  به هدفمون رسيديم. ما نديديم و نخواستيم كه ببينيم كه توي شهرمون،  توي منطقمون، جوونهايي هستن كه واقعآ برا اينكه شكم خودشون رو سير كنن، چه سختيها مي كشن؛  اگه ديده بوديم وفهميده بوديم، به جوجه كباب نمي گفتيم: اَه اينم شد غذا؟ « ما فقط مي خواهيم بهترين ها رو داشته باشيم»؛ مي خواهيم به بهترين سفرها بريم؛ اما جايي كه آدم هاي فقير رو نبينيم؛ مي خواهيم سوار بهترين ماشين ها بشيم  و آخرين مد و آخرين فيلم رو از اينترنت بگيريم و...  فقط تواين مسائله كه ما از هم سبقت مي گيريم.

 سنگ صبور، من نمي خوام بگم كه بايد چي كار كنيم؛  من فقط به خودم مي تونم بگم اي بي نام و نشون،  خيلي كم كار كردي؛  خيلي غافل شدي؛  زود باش تا دير نشده دست به كار شو؛  تلاش كن؛ كاري كن كه به تو افتخار كنن؛ توي لباس پوشيدن و تك بودن. تك بودن در اخلاق،  در رفتار، در خوب بودن.  به جاي اين كه فلان خواننده رو الگو قرار بدي؛  كساني رو كه درراه حق وحقيقت جانشون رو از دست دادن، الگوي خودت قرار بده؛  به چيزهاي فاني و زود گذر وابسته نباش؛  چشمت رو باز كن همه چيز رو ببين،  نه آنچيزي رو كه دلت  مي خواد؛ واقعيت رو ببين. هر كسي مي تونه فقط زيبايي ها رو ببينه؛  اما با ديدن زشتي هاس كه مي تونه لذت زيبايي رو ببره.

 سنگ صبور من،  ببخش كه سرت رو درد آوردم؛  واقعآ ببخش. مي دوني دارم به خودم چي مي گم؟  مي گم تواي بي نام و نشون، يه جووني، يه جوونِ حق پرست؛ تو نام و نشون محبوب عالم رو داري؛ او خودش حتمآ كمكت مي كنه. پس تو هم شكر كن كه اونو مثل يه چراغ روشن هميشه در كنارت داري؛ ا و تو رو حتمآ نجات مي ده، حتما.

 

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."