آلودگي درپاكيزگي! چاپ
مقالات شما
شنبه, 09 دی 1385 03:35
تعداد بازدید :5859

اتوبوس نالان درامتدادجاده به پيش مي رفت. نزديكي هاي درياچه ي نمك، واقع درشمال شهرستان قم ، درحركت بوديم. آب باران هاي اخير، سطح درياچه راكه معمولاً نمك زاري سپيدرنگ مي نمود، پوشانيده وبه آن منظره اي زيبابخشيده بود. چشمانم برتلؤلؤآب درياچه لغزيدوآن سوتر، به كوه هاوتپه هاي رنگارنگ متوجه شد. چه رنگ هاي متنوع ومتفاوتي ديدم! به راستي تپه هاي عجيب اين منطقه چقدررنگارنگند؛ جائي سرخ، جائي سياه، جائي قهوه اي وجائي خاكستري. چشم انداززيبائي بود. درآن سوتر، دروراي كوه هاي خپله، منظره ي عجيب ديگري ديدم. دردوردست ها، يك مخروط سپيدرنگ ازدرون اقيانوسي سياهي سربرون آورده وتابلنداي آسمان آبي قدكشيده بود. مخروط سپيدگون راشناختم. قله ي  افراشته ي دماوندبلندبودكه ازآن فاصله ي دور، ديده مي شد؛ اما سياهي قيرگون رانشناختم؛ چون سابقه اي ازآن درآنجانديده ونشنيده بودم. به فكرفرورفتم. آن چشم انداززيباي درياچه درآن تابش آفتاب پسين ودراطرفش، آن كوه هاي رنگين، سپس آن سياهي ممتدغول پيكروبعد، آن قله ي سپيدفام سربلندودروراي همه ي آن ها، آن آسمان آبي شفاف، كه درتلؤلؤخورشيدپسين، كم رنگ مي نمود. آري كم كم فهميدم آن همه سياهي، ناشي ازآلودگي مدينه ي طهران بودكه ازفرط شدت وغلظت، دروزش نسيم ملايم، امتداديافته وتاراستاي چشم اندازمن، كه درخشش درياچه نمك رابه سپيدپوش دماوندوصل مي كرد، واقع گشته بود. سه نمودزيباي طبيعت بكر، يك نمودمنحوس مدنيت كوررااحاطه كرده بود؛ گرچه چنين هم مي نمودكه سياهي ضخيم وممتدآلودگي ارض طا، حتي دماوندبي همتارا فراگرفته بود.  

اتوبوس درامتدادجاده ناله كنان مي رفت وكم كم آن منظره هاي شگفتي زاي طبيعت پاك،ازراستاي ديدگانم محوشدند؛ اما آن يكي كه متعلق به تمدن مادي بود، نه تنهازائل نشد، بلكه باهركيلومترنزديك ترشدن مابه آن،‌ مهيب تروغليظ ترظاهرمي گشت. دلم مي خواست ديگرمسافران راهم متوجه ي آن اژدهاي سياه بنمايم كه آنچنان شهرطهران وحومه هاي آن رادركام كشيده بودوازآن فاصله، چنان برجسته ونمايان به نظرمي رسيد. حتي دقت كردم ببينم كسي ديگرآزآنان متوجه ي آن پديده ي زشت وهول انگيزهست يانه، كه ديدم نيست. بعضي ازآنان درخواب بودند؛ بعضي هم درخودفرورفته وبعضي هم به گفتگومشغول بودند. هيچكس به آن مناظرزيباي طبيعي، به آن قله ي باشكوه سپيدگون برآمده ازبطن سياهي وبه آن سحاب تيره ي ممتدوكشيده كه افق هاي غربي رابه فضاهاي شرقي وصل كرده بود، وبرترازهمه، به آن آسمان آبي دل انگيزكه حدومرزي چنان واضح ومشخص باتوده ي سياهي داشت، توجهي نمي كرد.

اتوبوس مي ناليدودرراستاي جاده به پيش مي رفت ودرهركيلومترحركتش، مابه آن اقيانوس سياه وترسناك نزديك ترمي شديم؛ اقيانوسي ازدودوآلودگي كه تمامي دامنه هاي جنوبي البرززيباراپوشانده بود. ازموضع جديدماكه اكنون فرازتپه ماهورهاي جنوب طهران بود، منظره ي آن سياهي غليظ وكشيده ي سربرآسمان سائيده، وقعاً رعب آورمي نمود. چه تضادوتقابلي مشاهده كردم! زيباترين جلوه هاي طبيعت بكر، بازشت ترين نمودهاي مدنيت كور، دريك جا، يك منطقه، جمع آمده بود.

اتوبوس درپيچ وخم جاده مي تازيدومن درحالي كه مي انديشيدم وگاهي هم حسرت مي خوردم، همچنان توجهم معطوف به آن اژدهاي قيرگون بي سروته بود؛ اژدهائي كه زائيده مدنيت عنان گسيخته شتاب آلودمادي بود. هرچه به آن نزديك ترمي شديم حيرت وحسرتم افزون مي گشت؛ اماهمچنان هيچ عكس العملي ازديگرمسافران نمي ديدم. درتاسف وشگفتي، باخودگفتم اين است آن جايگاهي كه به سويش مي رويم؛ اين است آن شهري كه مأمن ومأ واي آدميان است؛ اين است آن مكان امني كه سلامت وسعادت فرزندان اين مرزوبوم رامحافظت مي كند. چه تضادي احساس كردم! شتابان به سمت آن سياهي مرگ آلودپيش مي رفتيم تادرمنزلي، فررفته دربطنش، بياسائيم وسلامت وسعادت خودوفرزندانمان راتضمين كنيم. چه آرزوي عبثي! اما به هرحال مجبوربودم تا به قلب آن اژدهاي دژم به پيش روم.

اتوبوس همچنان جاده رامي نورديدوكم كم به دامنه هاي جنوبي شهرطهران رسيديم وبه تدريج ديدم آن سياهي هولناك كه ازآن دورها حدومرزي معين وآشكارداشت وفقط بانظاره درجهت شمالي مشاهده مي شد، اكنون تمامي پيرامونم رااحاطه كرده است وبه هرطرف مي نگرم، نشان زشتي ازآن مي بينم.

بدين ترتيب به شهرطهران رسيديم، به شهربي حدومرز، بامليون هانفوس وهزارها اتومبيل وكاميون واتوبوس وصدها چيزهاي دودزاي ديگر، كه دراطراف درهم مي لوليدندو به اين سووآن سومي دويدند. آري به طهران پايتخت ايران رسيديم؛ جائي كه مركزامكانات زندگي خوانده مي شودومصدرمشاورات واسعه وتصميمات مهمه درامورجامعه به حساب مي آيد؛ به مدينه اي كه فعاليت هاي اقتصادي ازهمه جابيشتراست ودرآمدمالي ازهمه جاافزون تر؛ شهري كه مطمح نظرجوانان شهرستاني وروستائي است؛ كه گروه گروه شهروديارخودراترك مي كنندوبه سويش مي شتابندتاپول بيشتري دربياورندولذات بهتري تجربه كنند. اكنون خودم هم دربطن آن اقيانوس دودودم غرق شدم وگلويم به سوزش آمدوچشمانم به آب ريزش. آري من هم نصيبم شدكه ازذرات مسموم معلق درهوايش بهره اي برم وپياپي مقاديري ازآن به درون ريه هايم بفرستم.

حال اين سوالات مطرح است كه واقعاً اين است ثمره ي مدنيت مادي؟ اين است رفاه وآسايش صنعتي؟ اين است سلامتي وتندرستي تكنولوژيكي؟ اگرنه، اين نيست؛ پس مشكل دركجاست؟ اشكال درچيست؟ مقصركيست؟ مسئول كدام است؟ ومهم ترازهمه راه چاره چيست؟چگونه مي توان ازآلودگي هاي مهلك شهرهاي غول آسارهائي يافت؟ چگونه مي توان مظاهرزيباي طبيعت راازتهاجم عنان گسيخته ي زندگي مادي وصنعتي محافظت نمود؟چگونه ممكن است دربطن اين غول هاي سياه وستم كيش، نسلي سالم وسعادتمندپرورش داد؟ مقصركيست ومسئول كدام است؟ آيا ظهورچنين مجتمع هاي بي سروته وبي كنترل، به نظام هاي فرهنگي واجتماعي وسياسي ربطي ندارد؟ آيا توسعه وتجهيزچنين تطاولي به حرمت وشرافت طبيعت، باآموزه هاي انسان ساخته ارتباط نمي يابد؟ آيا هنوزنمي توان نتيجه گرفت كه درك وفهم انسان بي خدا، ازفرايندزندگي، ناقص است ونيازبه مساعدت خداوند تاريخ دارد؟ آيا هنوزبايدگفت كه مهارشهرنشيني هاي بي درودروازه باآن محتواهاي ماده پرستانه وظالمانه، مستغني ومستقل ازهدايات آسماني وتعاليم الهي است؟ اگربلي، پس چراهمچنان نحوست وزشتيِ آلودگي درهمه ي ابعادزندگي شهرنشيني درحال توسعه است؟ چرادامنه ي آفات وآسيب هاي عارض برپيكرطبيعت ناب، همچنان درحال افزايش است؟ آيا تيرگي غليظ شهرهاي غول آسا، نشاني ازتاريكي عقول وافكارآدميان درون آن هاندارد؟ آيا دودسياه افراشته برفرازاين ابرشهرها علامت « دودتيره ي ستم» نيست كه برتاروپودشان چنگ انداخته وفرزندان آدم راگيج ومنگ ومبهوت نموده، تاجائي كه آب زلال چشمه ساران راازسراب مهلك بيابان تميزنمي دهند؟ وغذاي مهياي آسماني راباسم مرگ بارزميني فرق نمي گذارند؟

پس بيائيد وقتي چنين نمودهاي پليدي ازفرهنگ مادي وزندگي صنعتي مي بينيم، قدري به فكرفرورويم وبه مطالعه ومشاوره پردارزيم تابيابيم كه ريشه ي مفسده دركجاست واگريافتيم، ازخاك بيرونش كشيم ومتحدومتفق، نهالي نوين برجايش بنشانيم تابه تدريج شجره ملعونه به گذشته بپيونددوبرجايش شجره طيبه سرسبزبرويد. بيائيدبينديشيم وبجوشيم وبكوشيم وازتائيدات خداوندتاريخ مددجوئيم تابلكه مظاهرتدني وتقهقرومذلت راازميان برداريم ومطالع تقدم وتعالي وعدالت رابرپاسازيم؛ بيائيدپيام نجات بخش خدوندرابه عموم مردمان منتظربرسانيم. 

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
anisa_d2002 |1386-4-30 05:00:32
آخ .. از تهران نگو که داغم تازه می شه . البته
آرزوی من این است که هر چه زودتر این تهران به
طهران که مطلع فرح عالمیان خواهد بود تبدیل
شود .
راستی بلاگ شما یه کمی طولانی نبود ؟

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."