در جستجوی هدفی مناسب برای حیاتی موفق چاپ
سه شنبه, 07 آذر 1385 21:46
تعداد بازدید :7015

  یادم می آيد که سخنان او همیشه،  بدون استثناء با تعریفی شروع می شد که در یک کتاب روانشناسی از واژه موفقیت خوانده بود . وی همواره می گفت موفقیت به يك عبارت، رسیدن به هدف است و بدین سان ما را از اهمیتی که هدفمند بودن اعمال و افعالمان  در راستای موفقیتمان داشت، آگاه مي ساخت . باری؛  این را می گفت و  شروع به ایراد سخنان دلسوزانه ای می نمود که از ادای آنها جز کمک به ما هدفی نداشت.

آری ؛ او موفق شدن را برای ما تعریف می کرد و نحوه رسیدن به آن را برایمان بيان مي كرد و ما که در آن سنین طلایی زندگیمان و با آن تفکرات آرماینگرایانه، طالبان واقعی موفقیت بودیم؛ سخنان او را چندان که باید جدی نمی گرفتیم و فکر می کردیم زندگی  آینده امان نیز به سادگی و آسانی دوران كودكي است . به يادمي آورم كه همواره یکی یکی مراحل موفقیت خود را در ذهن مرور می کردیم و تخمین می زدیم که تا 5 سال دیگر بهترین یا دست کم یکی از بهترین ها خواهيم بود. اگر اهل علم بودیم خود را نیوتونی دیگر و اگر هنرمند بودیم میکل آنژ دوم می دیدیم. اگر عاشق ورزش و دلاوری بودیم خود را هم طراز امثال " پله " می دانستیم و اگر همانند معدود دوستداران شعر و ادب بوديم اندیشة خوش حافظ شدن را در ذهن می پروراندیم .

روزها و ماه ها و سال ها سپری گشتند و ما نتوانستیم به آنچه که  می خواستیم دست یابیم. حال پس از گذشت سال ها از آن روزها،  چه چیز هایی که دستگیر مان نشده است؛  چیزهایی كه اگر چندین سال پیش، بخصوص در دوران دبیرستان می دانستیم  چه کارها که نمی کردیم و چه موفقیت ها که بدست نمی آوردیم .

اكنون پس از این مرور تلخ و حسرت بار،  من به عنوان یکی از دانش آموزان آن دبیرستان کوچک،  به خوبی می فهمم که ما واقعا بی هدف بودیم وهمین بی هدفی بود که آرزوهای ما را همچنان درمرحلة آرمان و آرزو نگاه داشت . ما همه می خواستیم به درجات بالای موفقیت برسیم؛ اما از این نکته غافل بودیم که برای رسیدن به بالاترین ها باید پله به پله و طبقه به طبقه پیش رفت .

هر یک از ماآرمانهای بزرگي داشتیم، اما به معنای واقعی این کلمه، دارای هدف نبودیم. دروناقع همانند مسافرانی بودیم که مقصد خود را می شناختند، اما از راه رسیدن به آن بی خبر بودند. به ندرت عاقلانه مي اندیشیديم كه برای رسیدن به چنان آرمانهائی بزرگ، آیا تنها داشتن آرمان وآرزو کافی است ؟ آیا با آن برنامه ها و نقشه های خیالی و دور از واقعیتی که داشتيم می توانستيم به رویاهای بزرگ دست یابيم؟ در حقیقت این تفکر ایده آل گرای ما بودکه جلوی منطقمان را گرفته بود و نمی گذاشت آنگونه که عقلمان فرمان می دهد باشیم، نه آنگونه که خیال بلند پروازانه امان به ما امرمي كرد.

علاوه بر این، درآن ايام هیچگاه سعی نکردیم متناسب با آنچه هستیم برای آینده خود برنامه ریزی کنیم . ما می خواستم  همه چیز را به یکباره بدست آوریم و معنای نداشتن را همیشه در نتوانستن می دیدیم . ما نمی خواستیم بپذیریم که بزرگترین شخصيت ها هم بخشی عظیم از بزرگی و موفقیت خود را به مرور کسب کرده اند و شاید قسمت کوچکتر آن را از همان بدو کار داشته اند و جزء استعدادهای فطری آنان بوده است .

به سادگی می توانم اعتراف نمایم که ما هدف نداشتیم ، پس هیچ چیز نداشتیم . زیرا تنها در سایه داشتن هدف و تلاش برنامه ریزی شده برای رسیدن به آن است که می توان از قابلیات و داشته های خود استفاده کرد و گرنه هیچ استعدادی پیش از آنکه در مسیری درست و هدفمند مصروف گردد، نمی تواند به مدد ما بيايد.

خوب می شناسم هم کلاسی های با هوشم را که بدون تلاش زندگی کردند و به جایی هم نرسیدند و از سوی دیگر دوستانی را نیز می شناسم که استعداد و هوش آنها هیچگاه از سوی سایرین تمجید نمی شد، اما امروز به مدارج عالی پیشرفت رسیده اند و به همگان ثابت کرده اند که استعداد واقعی، پشتکار انسان است که باید توسط فرد کسب  گشته، در مراحل زتدگی به کار گرفته شود .

سرگذشت آن مدرسه 200 نفری نشانگر خیلی از چیزهاست؛ خیلی از چیز هائي که توجه به آنها در راستای موفقیت بیش از آنچه به نظر می رسد، حائز اهمیت است . همة ما دانش آموزان چنانکه به چندین سال قبل و دوره ی دبیرستانمان برگردیم،  اكنون صحبت های مدیر دلسوزمان را به يادمي آوريم و در زندگی خود به کار خواهیم برد . اما در این ميان، خیلی ها می توانند خودشان یا دست کم شبیه خودشان باشند و خیلی ها هم برای موفق شدن باید انسانی دیگر، با خصایصی متفاوت باشند. این ها همانهایی هستند که امروز بیش از سایرین حسرت روزهای از دست رفته زندگی خود را می خورند .

اما دریغ که امکان برگشت به گذشته برای هیچ یک از ما وجود ندارد . ما گذشته ها را پشت سر گذاشته ایم و حال ناچاریم با محصولات و دست آوردهای آن زندگی کنیم .وحقیقت امر این است که هر انسانی می تواند غفلت ورزد و اشتباه نماید . این ها از خصایص جدائي ناپذیر انسانی اند . اما این جایزالخطا بودن و عفلت نیز همانند خیلی از خصوصیات ديگرمان ظرفیتی و حد معینی دارد . ما بیش از حد اشتباه کردیم و حال نیز تاوان آن خطاها را پس می دهیم . این چیزی جز نتیجه کاشته های ما در مزرعه جوانیمان نیست و حال نیز ناچاریم تا میانسالی و سپس پیری خود را با آنچه کاشته ایم سپری کنیم .

برای هر جوانی این فرصت وجود دارد تا انتخاب کند؛ انتخابی ازبين دو راه متفاوت . آیا می خواهد به آرمان های خود دست یابد و یا از زمان حال خود لذت ببرد . واضح است که راه اول به مراتب سخت تر و نیازمند تلاش بیشتری است؛ ولی همواره نیم نگاهی به آنچه نتیجه این تلاش ها خواهد بود، تحمل سختی ها را بر يمان آسانتر می سازد . 

پس بهتر است همواره در حیات خود، آینده نگرانه و واقع بینانه بیندیشیم و عمل کنیم و از زمان حال خود به گونه ای بهره بریم که فردا روز،  به سختی هایی که کشیده ایم افتخار نماییم. مبادا روزی رسد که با پشیمانی اعتراف کنیم که : هیچگاه آنگونه که می توانسته ایم نبوده ایم . این به راستی احساسی دردناک و جانسوز است .

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
فراز  - هدفبه اضافهء... |1386-3-28 10:39:10
با اینکه باید هدف داشت موافقم ولی حتی اگر به
هدفی خاص بیندیشیم و مرحله به مرحله به سوی ان
پیش رویم اگر مدام بر خودمان متکی باشيم باز
هم ضمانتي نيست كه به هدفمان برسيم. بايد
هدفمان هم تا جايي كه ممكن است انعطاف پذير
باشد. يكي مي گفت آينده ات را برنامه ريزي كن
ولي با مداد.با اين نظر موافقم چون همانطور كه
پويا جان گفته اند يك نوجوان و يا حتي جوان
بلكه بزرگترها هيچ كدام از آنچه برايمان مقدر
شده و وظيفه اي كه در اين جهان داريم به طور
كامل آگاه نيستيم شايد خودمان را خيلي دست كم
بگيريم يا مغرورانه به جايگاهي چشم بدوزيم كه
بنا ن...
asghar  - دوست گرامي |1386-1-15 14:27:00
ممنون از مقاله جالبت موفق باشي
پویا |1385-11-20 08:06:17
شکیبای عزیز
دقیقا همین طور است و فکر می کنم
همین مطلب را در یکی از بلاگ هایم با عنوان : به
آنانی که از مانند همه زیستن گریزانند توضیح
داده ام که شما را دعوت به خواندن آن می کنم
شكيبا |1385-10-7 21:43:30
دوست عزيز، من فكر مي كنم فقط گفتن اين كه بايد
هدف داشت كافي نيست و شايد مشكل مدير شما همين
بوده است كه چگونگي تعيين هدف و تلاش براي
رسيدن به آن را به شما آموزش نداده است. اولين
قدم براي يك زندگي هدفدار به نظر من ايمان است.
اگر به هدف ايمان نداشته باشيم تلاش ما به
زودي قطع مي شود. اما وقتي هدف ما ارزش ايمان
را نداشته باشد، يا ما ارزش آن را به درستي
درنيافته باشيم مطمئنا به جايي نخواهيم رسيد.
مشكل ما قحطي ايمان است. اين طور فكر
نمي‌كنيد؟

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."