به نام دوست دارانسان ها چاپ
سه شنبه, 27 آذر 1386 09:24
تعداد بازدید :6327

توي يك صبح سرد زمستوني ديگه ازخواب بيدار شدم، ولي باخودم تصميم گرفتم امروز مثل روزهاي ديگه نباشه، يعني يه جورديگه به اطراف خودم نگاه كنم. طوري كه بتونم مشكلات جووناي هم سن وسال خودمو ببينم وراه حلي هرچند كوچك براي اين همه مشكل پيدا كنم. پس دعامو به اين نيت خوندم كه خداوند خودش دراين راه به من كمك كنه. بعدش حاضر شدم تابه مدرسه برم.  

اولين مشكلو تو خودم ديدم! يه مشكل خيلي بزرگ! اونم مشكل ارتباط باخونواده خودم. چون صبح كه ازخواب بلند شدم خيلي بي تفاوت ازكنار پدر ومادروخواهرم گذشتم؛ حتي يه صبح بخير خشك وخالي هم به اونا نكردم(البته اين يكي ازكوچك ترين مشكلات بود)يه كمي باخودم فكر كردم چرا اين مشكلات بين من و اونا وجود داره؟( حتي خدا حافظي درستي هم نكردم.)

حدود هفت –هشت دقيقه اي فرصت داشتم تادرمورد اين موضوع فكر كنم چون بايد تارسيدن به ايستگاه اتوبوس پياده راه مي رفتم. باخودم گفتم به من توي كلاس گلشن يادداده بودند كه صبح وقتي ازخواب بيدار مي شيم به پدرومادر الله ابهي بگيم، يعني ازكوچيكي به ما يادداده بودند حتي باكوچك ترين كلمات باخانواده ارتباط برقرار كنيم. ولي شايد همين كاراي ساده روتمرين نكرده باشيم؛ يااين كه فقط توي درس اخلاق به ماياد داده بودند وپدرومادر اين چيزهارو باهام تمرين نكرده باشن؛ وشايد هم تقصير خودم باشه كه اين چيزها روتكرار نكرده بودم. ولي راهش اينه كه ازهمين امروز ظهر كه به خونه برمي گردم بامامانم حداقل توي جملات كوتاهي مثل خسته نباشيد يامامان چه قدر برامون زحمت مي كشيد، ارتباط عاطفي هرچند كوچيك داشته باشم. درسته كه يه كم اين كارم براشون عجيب به نظر مياد ولي سعي خودم رومي كنم كه اين كارم براشون ديگه تازگي نداشته باشه واين طوري ديگه راحت تر مي تونم مشكلات ومسائلم روبااونا درميون بگذارم؛ چرا كه اونا قابل اعتماد ترين افراد براي من هستند. توي دل خودم براي سلامتي خونوادم دعا كردم و به راهم ادامه دادم.

ديگه رسيده بودم به ايستگاه اتوبوس، ولي هنوز اتوبوس نيومده بود. پس هنوز يه چند دقيقه اي وقت داشتم كه كتاب ادبيات فارسيمو باز كنم و يه نگاهي بندازم:« منت خداي را عز وجل كه طاعتش موجب نعمت است و...» داشت يادم مي رفت كه قراره امروز يه جور ديگه به اطرافم نگاه كنم. پس كتابمو بستم تا به آدماي دوروبرم يه نگاهي بندازم، ولي حيف كه اتوبوس اومده بود وبايد سوار اتوبوس مي شدم ومي رفتم 

سوار اتوبوس شدم واتوبوس شروع به حركت كرد. اين دفعه ديگه يادم بود كه امروز باروزاي ديگه تفاوت داره. توي ايستگاه دوم يه مرد كهنسال سوار اتوبوس شد ومن ازسرجام بلند شدم تا جامو به اون بدم ومرد كهنسال ازمن تشكر كرد ونشست. حالا كه سرپا ايستاده بودم اتوبوسوبهتر ميتونستم زير نظر بگيرم. دوتا جوون بغل دست من ايستاده بودند كه حرفاشون رو مي شنيدم. اونا درمورد دوست دختراشون صحبت مي كردند!! ودخترايي كه مي ديدنديا دخترايي كه بيرون اتوبوس بودند( البته بگذريم كه چي مي گفتند چون صحبتاي زشتي مي كردند) فورآ اين بيان زيباي حضرت بهاءالله به نظرم رسيد:«كونوافي الطرف عفيفاً وفي اليد اميناً وفي اللسان صادقاً وفي القلب متذكراً» ولي...

ديگه به مقصدم رسيده بودم، بايد پياده مي شدم. ازاتوبوس پياده شدم وبه راهم ادامه دادم. توي راه پسراودختراي هم سن وسال خودمومي ديدم        ( حتي بعضي هاشون دوستاي خودم بودند) كه توي راه بي كاروبي جهت ياايستاده بودند، يايك مسير روهي مي رفتند وبرمي گشتند. باخودم گفتم مگه اينا كاربهتري ندارن كه اين كارو مي كنن؛ درواقع مي تونستند ازاين وقتا بهتر استفاده كنن. مثلآ مي تونستن به مدرسه برن وقبل ازشروع كلاس ها يه كمي بابچه هاي كلاس به مرور درسا بپردازن. مگه اين نيست كه حضرت عبدالبهاء مي فرمايند:« ...تا به كي به پرنفس وهوي پروازنمائيم وتا به كي دراسفل جهل به نكبت كبري چون امم متوحشه به سربريم. پروردگارچشم عنايت فرموده كه درآفاق بنگريم وآن چه وسيله تمدن وانسانيت است به آن تشبث نمائيم. وگوش احسان شده تاكلمات حكميه عقلا بربنديم...»

شايد اينا اين بيانات رو نخونده بودند ياكسي بهشون نگفته بود كه حضرت بهاءالله كيه وچه داروهاي خوبي براي اين همه دردعالم داره.

حضرت عبدالبهاء هم به اين نكته اشاره فرموده اند كه مابايد اونارومتوجه سازيم:«بايدافكار عموميه راآن چه اليوم لايق وسزاوار است نمود واين ممكن نه الا به بيان كافي واقامه دليل واضح ومبرهن ووافي؛چه كه بيچارگان اهالي ازعالم وجود بيخبرند وشبهه اي نيست كه سعادت خودرا طالب وآمل ولكن حجبات جهل، حائل وحاجزگشته. ملاحظه فرمائيدكه قلت معارف به چه مثابه باعث ذلت وحقارت ملت مي شود...»

پس به خودم قول دادم كه سعي خودم روبكنم كه هم سن وسالاي خودم روباداروي تعاليم حضرت بهاءالله كه بهترين وپرسودترين داروي عالمه آشنا كنم تااين همه مشكل كه اينايي روكه گفتم يكي دوتاش بود، روزي حل بشه؛انشاءالله.

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."