سرگذشت دودانه چاپ
دوشنبه, 20 فروردين 1386 14:44
تعداد بازدید :6123

 فصل بهار بود. دو دانه در كنار يكديگر نشسته بودند و دربارهء رشد و شكوفائي صحبت مي كردند.

 دانهء اول گفت: " براي شكفتن بايد تغيير كنيم. مي دانم شايد كمي سخت و هراس انگيز باشد؛ اما من مي خواهم رشد كنم و به كمال برسم

 دانهء دوم گفت: " هر چند دوست دارم شكوفا شوم؛ اما خيلي مي ترسم. اگر ريشه هايم را در خاك تاريك فرو كنم؛ نمي دانم در آن تاريكي با چه چيزهايي روبرو خواهم شد؟ 

 فصل بهار بود. دو دانه در كنار يكديگر نشسته بودند و دربارهء رشد و شكوفائي صحبت مي كردند.

 دانهء اول گفت: " براي شكفتن بايد تغيير كنيم. مي دانم شايد كمي سخت و هراس انگيز باشد؛ اما من مي خواهم رشد كنم و به كمال برسم؛ مي خواهم ريشه هايم را در خاك فرو ببرم و شاخه هايم را رو به آسمان بگسترانم و اين در حاليست كه ایمان دارم خورشيد به گرمي دستم را خواهد گرفت و باران با مهرباني مرا سيراب خواهد نمود."

 دانه همچنان مي گفت و از صميم قلب مي شكفت و مي روئيد.

 دانهء دوم گفت: " هر چند دوست دارم شكوفا شوم؛ اما خيلي مي ترسم. اگر ريشه هايم را در خاك تاريك فرو كنم؛ نمي دانم در آن تاريكي با چه چيزهايي روبرو خواهم شد؟ شايد سنگي سخت راهم را ببندد و يا ريشه هايم طعمه جانوران گردد. ممكن است گلهاي زيبايم را تيغ رهگذران برُبايد و ساقهء لطيفم را طوفان از جا بركَند. بهتر است منتظر فرصتي بهتر و جائي امن تر براي روئيدن باشم."

 او چنان در اين افكار غرق شده بود كه متوجه مرغ خانگي گرسنه اي كه به طرفش مي آمد نشد. در يك چشم بر هم زدن، دانه، طعمهء صياد شد؛ در حاليكه هنوز طعم شيرين شكفتن را نچشيده بود.

       " بر اساس داستاني از كتاب سوپ جوجه براي روح، ج1، ص 152 "

 

اين داستان مي تواند در زندگي هر يك از ما نيز بگونه اي اتفاق افتاده باشد. بعنوان مثال زماني كه نسبت به حقيقتي آگاهي يافته و براي رسيدن به آن لزوم تغيير را احساس نموده ايم اما از بيم تمسخر يا تصور ديگران ترجيح داده ايم؛ زندگيمان همچنان بر اساس مَثَل معروف "خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو " جريان يابد. و يا با تصور اينكه " با يك گل بهار نمي شه " به خودمان اجازهء تغيير در مسير مطلوب را نداده ايم. البته همانگونه كه مي دانيم هر تغييري بايد بر اساس اصولي استوار باشد كه پرداختن به آن از حد اين مقاله خارج است .  

                                                                                                                            پيشنهاد ميگردد هر كدام از دوستان كه مايل باشند در مورد جملاتي ازداستان كه زير آن خط كشيده شده اظهار نظر نموده و پيام آن را بنويسند تا ضمن تبادل نظرات، جلوه و نمود مفهوم داستان در زندگي محسوس تر شود.

البته خودم نيز در اسرع وقت چنين خواهم نمود.

                                                                   

 

 

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
حسن كچل |1386-8-11 11:51:50
راست مي گويي

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."