حیات نسل جوان(مؤثريم يامتأثر) چاپ
پنجشنبه, 05 مهر 1386 13:35
تعداد بازدید :6981

چهار چيز را در نظر بگيريد. تخم مرغ، هويج، دانه قهوه در برابر آب جوش . تخم مرغ در برابر آب جوش سفت مي شود و هويج در برابر آب جوش نرم مي شود . اما دانه قهوه طعم و بوي خود را به آب جوش مي دهد . در دو مورد اول، هويج و تخم مرغ ماهيت خود را در برابرآب جوش تغيير مي دهند اما در مورد دانه قهوه، اوست كه ماهيت آب جوش را تغيير مي دهد.  

جواني كه مهمترين دوران حيات هر انسان است، نقطه ي عطفي است بين آموخته هاي انسان و آنچه كه در عمل مي خواهد در آينده در پيش گيرد . هر انسان در اين دوره، زندگي پيش روي خود را شكل مي دهد و ابعاد آن را مشخص مي سازد. در اين مسير مشكلاتي بر او عارض مي شود . براي آنكه مسير خود را مستقيم بپيمايد با تعمق در شرايط و مشكلات، آن ها را بررسي كرده و راه هاو وسيله هاي خويش را در اين راه مشخص مي سازد .  

هر جوان، پويايي خود كه صفت بالقوه ي مختص نسل وي مي باشد را با تلاش براي بكار گيري آموخته هاي خود در جريان جامعه پيگيري مي كند، اما براي اين كار به يك راه نياز دارد. او ابعاد و دورنماي اين راه را با آرمان ها و اهدافش مشخص مي سازد .جوان از طريق باور ها ، انديشه ها و فرهنگ هاي مختلف كه ديده، شنيده و يا خوانده آرمان ها و اهدافش را مشخص مي سازد . اما او به يكباره تمامي آنها را نمي پذيرد؛ بلكه در آنان تغييراتي ايجاد مي كند تا بتواند آموخته ها، مهارتها   و استعدادهاي بالفعل خود را در چار چوب" طرز تفكري جديد" بكار گيرد .     

براي آگاهي از ابعاد اين طرز تفكر جديد مقدماتي لازم است. اين مقدمات با جستجوي جوابي دقيق و واضح براي اين سؤال ها فراهم مي آيد : من كه هستم ؟ كجا هستم ؟ مقصد من كجاست؟ چه بايد انجام دهم ؟ رسالت تاريخي من چيست؟ قوا، استعداد و امكانات من چيست؟ معضلات و موانعي كه با آن ها   مواجه مي باشم چيست ؟ چگونه اين قوا را  براي رسيدن به اين اهداف به كار گيرم ؟ و ...

تلاش براي پاسخگويي به اين سؤالات موجب مي شود كه تحليل و ارزيابي ما از اهداف و آرمان هاي ما سطحي و كم عمق نباشد . از آنجا كه اين ارزش ها چنانكه گفته شد از روي شنيده ها و گفته ها مي باشد كاملا " منفعلانه" پذيرفته شده و به همان آساني كه بدست آمده، مي تواند فراموش شود . همچنين طرح اين سؤالات موجب مي شود كه آرمان هاي ما معقول، منطقي و امكان پذير باشد و بتوانيم تلاش ها و كوشش ها ي خود را در مسيري مشخص عملي سازيم .

اما تلاش براي شكل دادن اين آرمان ها با موانعي مواجه مي شود كه هم از درون و هم از بيرون مي باشند . يكي از اين موانع آن است كه اهداف و سخنان ما در حد شعاري تكراري تنزل پيدا   مي كند. اين وضعيٌت زماني رخ مي دهدكه اهداف ما بسيار كلي است و دانشي جزئي در مورد آن اهداف داريم؛ اما به آن فقط به عنوان يك ايده آل مي نگريم و اين شناخت ما به ايقان   و اطمينان كامل تبديل نشده است؛  به عبارت ديگر به آنچه مي گوييم ايمان نداريم و از تحقق آن مطمئن نيستيم . شايد به همين دليل است كه بيشتر به سخن گفتن در مورد اهداف عاليه مي پردازيم و از انجام آن مبادرت   مي ورزيم . راه حل، آن است كه اين چنين اهداف بزرگي را به اهداف كوچكتر تقسيم كنيم و بر اساس اولويت بندي قوا و استعدادمان را در عملي شدن آن به   كار گيريم.

 مانع ديگر كه قوي ترين موانع است، در اثر آگاهي ما به وجود مي آيد. آگاهي بيشتر، مستلزم فداكاري بيشتر و در نتيجه ي فداكاري بيشتر مي باشد . در اين هنگام  است كه غريزه ي راحت طلبي، راحتي و آسايش بر مي خيزد و ما را از برخاستن براي تحقق اهدافمان منصرف مي سازد .

مانع سوم زماني رخ مي دهد كه ارائه ي طرز فكر جديد، به معناي كارساز نبودن و قديمي بودن طرز فكر حاكم تعبير مي شود؛ در نتيجه، طرز فكر حاكم به مقابله مي پردازد و   آرمان هاي ما را تحليل مي دهد . اين وضع بخصوص در جوامع بسته شدت دارد . "جامعه ي بسته ذهن پرسشگر نمي خواهد" . آنگاه كه به دنبال جوابي براي سؤال "من كه هستم؟ " مي باشيم، جواب مورد نظر اين نيست كه بگوييم : من علي، بيست ساله، دانشجوي عمران هستم .اين سؤال درپي هويت ماست. هويتي كه مستتر در فرهنگمان مي باشد . فرهنگي كه از تاريخ و ادبيات و دينمان تشكيل شده است .

تاريخي كه بايد سرگذشت نياكان روحاني ما [ كساني كه روحمان به آنها منسوب مي باشد مانند دكتر حسابي، باقر خان و ستار خان و ... ] را در خود جاي دهد؛ اما از روي غرض ورزي، درجاي جاي آن، حقايق كمرنگ يا لاپوشاني شده و بجاي آن، نقش بعضي افراد خاص پررنگ شده است . 

همانطور كه ذكر شد، اين موانع، اهداف ما را تحليل و فرسايش داده و از آنها مي كاهند و سعي در نگاه داشتن تلاشهاي ما در قالب هاي قديمي دارند .اين جاست كه ما نقش هويج، تخم مرغ يا دانه ي قهوه را بازي مي كنيم . براي مثال تحصيل كه يكي از قواي ايجاد كننده ي پيشرفت مي باشد در حد ابزاري براي ايجاد سازگاري و همرنگي با اجتماع، و يا وسيله اي براي پيكار با نظرات مشابه و ايجاد قدرت، تنزل مي يابد . بلي، من جوان، تحت فشار هاي تبليغاتي طرز فكر حاكم، به راحتي نرم شده و با خود مي گويم: شايد همانطور كه مي گويند اين ها تنها شعار بوده است . پس حال كه در بيشتر عرصه ها محدوديت باشد، جهت اثبات هويت و ابراز موجوديت بيشتر به سمت امور ظاهري مي رود.

نهايت همت من جوان مي شود ظاهري بزك شده، و اوج تلاشم جلب توجه ديگران،   بخصوص همسن هاي خودم از جنس مخالف . البته تلاش طرز تفكر حاكم، براي محو نمودن طرز تفكر جديد ما قوي است . حقوق مدني و اجتماعي و فرهنگي جوان را سلب مي كند و منطق سلطه را در جامعه ترويج مي دهد . نسل جوان كساني را مي بيند كه با زهد فروشي و عابد بودن تظاهري، ادعاي حق طلبي، عدالت دوستي و قانون مداربودن دارند؛ اما همين افراد خود قانون شكني مي كنندو حقوق همه ي شهروندان ديگر را به رسميت نمي شمرند . جوان كه اين وضعيت را مي بيند، به اشتباه راه دهن كجي به قانون را در پيش مي گيرد،حتي ارزش ها و ضابطه هاي اخلاقي خانواده را فراموش مي كند . اعتماد به هيچ كس ندارد و از اين جمله ها استفاده مي كند : زمانه ي بدي شده، مردم دين و ايمان ندارند،به هيچ كس اعتماد نكن و ... [ مثل تخم مرغ در برابر آب جوش ،سفت مي شود]        

در كسب معرفت نسبت به خودمان،محيط و قوا و اهدافمان، دو منبع تعاليم الهي و علم به ما    ياري مي دهند . علم حقيقت هاي پيرامون ما را كشف مي كند و قوا و ابزارهاي دروني و بيروني انسان را مشخص مي سازد . تعاليم الهي نيز اهداف، رسالت و حقيقت روحمان را برايمان مشخص مي سازند . ديانت حقيقي معياري است كه به ما كمك مي كند تا   " علم " را از "مادي گري صرف " جدا سازيم و در پي علومي باشيم كه عالم انساني از آن سود برد و به روند اصلاح عالم كمك كند . اما زماني كه مدعيان مذهبي به عامه مردم از طريق اعمال ناشايست خيانت مي كنند و از طرفي ديگر برخي در صدد تجديد قواي دين بر مي آيند و هر روز لباسي بر آن مي پوشانند، نتيجه ي اين تناقض چيزي نيست جز ازدياد تعصبات و از سوي ديگر دين بيزاري .به همين دلايل است كه بحرانهاي فزاينده ي اخلاقي همه جا را فراگرفته است . نتيجه اش خود پرستي، سوءظن، ترس و دوروئي هر چه بيشتر افراد است . 

هيچ كدام از اين بي عدالتي هاي موجود در دنيا، با تلاش فرد به تنهايي براي خوب بودن حل نمي شود؛ همچنين تظاهرات و اعتصاب غذاها تأثير بسيار ناچيزي دارد . تنها راه حل، حصول تغييري بنيادي در افكار است؛ تا آنچه لازم است به وجود آيد .[ اگر افكار كنوني خود را به يك چوب كبريت سالم تشبيه كنيم داراي قابليت هايي است ، ازجمله اينكه مي توان با آن گرما به وجود آورد يا از آن خلال دندان به وجود آورد. وقتي اين چوب كبريت سالم را مي سوزانيم يك تغيير بنيادي در آن به وجود آمده است. ديگر اين چوب كبريت سوخته، نمي تواند خلال دندان شود، ولي در عوض استعداد جديدي در آن به وجود آمده است . با اين چوب كبريت سوخته مي توان نوشت، سياه كرد و... . تا كبريت نسوزد و تغييري بنيادي در او ظاهر نشود نمي تواند بنويسد يا سياه كند ] هر فردي بر اساس تفكر خود درباره ي هر چيز، با آن رفتار مي كند . وقتي يك فرد را محترم بشماريم، به او احترام مي گذاريم . اينگونه است كه تغيير در تفكر به تغيير در عمل و مآلاً تحول در جامعه منجر مي شود. تغيير بنيادي در افكار ما، موجب ايجاد ديدگاهي جديد و در پي آن طرز تفكر و طرز عملي جديد مي شود؛ اما در اين راه بايد ابزار خود را بشناسيم.

يكي از پر كاربرد ترين ابزار هر جوان در راه رسيدن به اهدافش، شجاعت وي مي باشد. شرايط، امكانات و اطرافيان، سعي در تنزل تلاش ما و تطبيق آن با شرايط كنوني كه" خودمحوري، فردگرايي و مصلحت انديشي شخصي"   مي باشد دارد؛ اما شجاعت به جوان اجازه مي دهد كه متفاوت باشد . اين تفاوت به معناي تلاش براي برتري جستن و تفوق بر ديگران نيست . اگر جامعه و درون آن را به يك رودخانه تشبيه كنيم؛ جوان مانند آن ماهي است كه تلاش مي كند تا در خلاف جريان آب حركت كند، زيرا مي داند كه حركت مطابق با جريان آب را يك ماهي مرده نيز مي تواند انجام دهد .همچنين جوان مي داند كه مسيرش مستقيم است و راه كوتاهتري وجود ندارد و نمي توان گاهي درجهت آب و زمان ديگر خلاف آن حركت نمود . جوان كه اكثر افراد جامعه ي خود را در تلاش براي رسيدن به منافع شخصي مي بيند، با خود مي انديشد كه كاري انجام دهد كه در پيشبرد تمامي افراد جامعه سهمي ايفا كند .  

دراين راه قوه ي ديگري كه به ما كمك مي كند بخشندگي و ايثارگر است .اين دو صفت به ما كمك مي كند تا مهر و محبت و اقدامات خود را به هر كسي ابراز نمائيم . " بخشش" به ما كمك مي كند كه در راه رسيدن به اهدافمان از اشتباهات و قصور جامعه و افراد آن گذشت نموده و در صدد عيب جويي از ديگران نباشيم، واز طرفي ديگر به موفقيت هاي ديگران به ديده ي محبت و نه حسرت نگاه كنيم .

 در تمامي اين مراحل " تعهّدي" ما را در تقويت پشتكارمان در طي اين مراحل ياري مي دهد . اين تعهد همان عهد و پيماني است كه با خداي خود بسته ايم . اگر اين تكيه گاه نباشد، آدمي تحمّل خود را از دست مي دهد. اين تكيه گاه به او مسئوليتش را ياد آوري مي كند و او را از قيد غريزه ي ذاتي وي كه او را به سمت راحت طلبي سوق مي دهد رها مي كند و استقامتش را افزون مي كند . اين تكيه گاه محكم بر اميدش مي افزايد. 

 اكنون كه جوان خود را وسيله اي براي ايجاد تغيير و تحول اخلاقي، اجتماعي و اقتصادي افراد و جامعه مي بيند و تلاش دارد تا محيط خود را تحت تأثير قرار دهد، بايد راه ها را بررسي كند . اين راه ها با جستجو در مشكلات و بحران ها بدست مي آيد. براي مثال، جوان شرايط را اينگونه ارزيابي   مي كند كه در اثر بحران هاي كنوني، ارزش هايي چون سرور، وفاداري و محبت، تحت سلطه ي ماديات قرار گرفته، ميزان دوستي و شادي و اطمينان، با پول مشخص مي شود . پس تلاش مي كند تا اين ارزش ها را احيا كند و سرور را از لذت هاي آني و سيري ناپذير جدا سازد، ترس را با امنيت و اطمينان كه زاده ي اقدام و عمل است، جايگزين كرده، خشونت را كه از ترس به وجود مي آيد، با نيروي قويتر محبت خالص و خدمت بدون قصد و غرض، از ميان بردارد .ارزش انسان ها را با موفقيت هايشان نمي سنجد . او كه تفاوت و مكنت بين غني و فقير را مي بيند به بيان بعد جديدي از واقعيت زندگي انسان مي پردازد . اينگونه است كه مانند قهوه رنگ و طعم خود را به آب جوش مي دهد . در ارتباطات خود با ديگران آنگونه رفتار مي كند كه آنان به تفكر فرو مي روند و طرز برخورد خود را تغيير مي دهند . صبح را كه شروع روز است، با روي خوش آغاز مي كند و به اطرافيان خود اين انرژي را منتقل مي كند و به فردي مؤثر تبديل مي شود كه اگر روزي غايب باشد اطرافيان از او سراغ مي گيرند .

 فرد مؤثر به اطرافيان و محيط، به طور دقيق مي نگرد . براي مثال مي شنود كه در استان 1200 نفر به مدرسه نمي روند و دليلش آن است كه بسياري از مدرسه هاي استان، قديمي هستند و دانش آموزان بايد يك چشمشان به معلم و چشم ديگرشان به سقف باشد كه مبادا بر سر آنها بريزد . همچنين تعداد مدارس كم است و چون كلاس ها سقفشان 40 نفر است كسي كه نمي تواند در چنين مدرسه اي ثبت نام كند بايد به مدرسه ا ي غير انتفاعي برود و پول زيادي بپردازد؛ چون بعضي ها پول ندارند، مجبور به ترك تحصيل مي شوند . از سوي ديگر، فرد مؤثر مي شنود كه طرحي براي مشاركت افراد در نوسازي مدارس، اعم از نقدي و يا كمك در رنگ زدن كلاس ، لوله كشي مدرسه و... شروع شده است . پس در اين طرح مشاركت مي كند و نظرات و كمك هاي خود را ارائه مي دهد .

انسان داراي استعدادهاي مختلف مي باشد كه با تلاش هاي خود فرد و امكانات اجتماعي محيط پرورش مي يابد و در دوره ي جواني است كه اين استعدادهاي پرورش يافته را ازبالقوگي[ پتانسيل ]به عمل و اقدام تبديل مي كند. در اين مراحل، بر آگاهي خود مي افزايد و موانع و مشكلات را تشخيص مي دهد و طرز فكر جديد خود را با خلاقيت و ابتكار و با توجه به شرايط ، به عمل تبديل مي كند . در تحول جامعه ي خود مي كوشد و با بررسي دقيق مشكلات، ارزش هاي اخلاقي را احيا مي كند . بعد جديدي از معاني را براي لغات به وجود مي آورد و فردي مؤثر و ماندگار مي شود.                      

اگر اين مقاله داراي آمار نيست، دليل، آن است كه معيا ري براي سنجش اخلاق نيست .تنها مي توان اين بحران را با نگاهي سطحي در محيطي كه در آن مي باشيم ارزيابي كنيم.                            

 

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
خانم جمشیدی  - تشکر |1387-1-26 04:41:04
مثال جالبی بود دستتون درد نکندخسته نباشین
نارون  - ماهيت تخم مرغ تغيير نكرده است |1386-7-9 03:22:50
دوست عزيز مقالهء زيبائي نگاشتيد و مثال
جالبي زديد اما نكته اينجاست كه " ماهيت "
تخم مرغ يا هويج با تغيير شكل ، عوض نمي شود.
مثلا در نظر بگيرم كه آب در ظرفي مربع شكل
ريخته شده زمانيكه در ظرفي به شكل مثلث ريخته
شود باز همان آب است زمانيكه كثيف شود باز
همان آب است اما گل آلود شده تخم مرغ هم در هر
صورت (چه آب پز، چه نيمرو و چه خام )تخم مرغ است
و ماهيت آن همانست كه بوده همچنين هويج، چه
خام و چه پخته،‌چه رنده شده يا خلال شده ، باز
هم هويج است . اين وضعيت در مورد انسان هم صادق
است يعني انساني كه داراي جسمي بغايت ناقص و
يا رواني ...
سپیدار  - قهوه بودن! |1386-7-8 03:17:58
مثال جالبی است. فکر می کنم هویج یا تخم مرغ
بودن آسان تر است و قهوه شدن شهامت می خواهد.
البته وقتی هدف زندگی خدمت به انسان ها و تلاش
برای رشد کشور عزیزمان باشد آنوقت شهامت
تاثیر گذار بودن هم به دست می آید.

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."