من به عنوان جوان ايراني چاپ
مقالات شما
جمعه, 25 شهریور 1384 10:57
تعداد بازدید :6759

مسوز اين چنين گرم در خود مسوز

مپيچ اين چنين تلخ بر خود ، مپيچ

كه گر دست بيداد تقدير كور

 تو را مي دواند به دنبال باد

مرا مي دواند به دنبال هيچ 1

 در زير آسمان خدا كشوري است كهن كه روكش خيابانهايش ،وصله وپينه ناهموار آيينه تمام نماي زندگي در آن است . شغل شريف بسياري از مردمان اين كهن بوم و بر، مسافر كشي است . بر روي خيابانهاي تپه ماهور داري كه ذكرش رفت ، اگر به اقتضاي حال همسفر اين مردمان شديد و چند كلامي با آنان به گفتگو نشستيد ، بوي تند شكايت از زمين و زمان در مشامتان خواهد پيچيد . از زمين و زمان ، از هفت آسمان ، از اقتصاد ، از سياست و از ديگران، خواهيد شنيد . اين كه آن ديگران خوشبختي من و شما را نمي خواهند و بر نمي تابند ؛ اين كه رانندگيشان چقدر بد است ؛ اين كه زمانه بدي شده است و كاري نمي توان كرد . گاهي هم كار بالا مي گيرد و به فحش و ناسزا به اين و آن ختم مي شود . در گرماگرم اين گفتگو اما ، از «من» سخني نيست ؛ كه من خط قرمز ما ايراني هاست . منظورم از من ، من رجزخواني هاي سياسي يا دعوا و كتك كاري هاي رايج نيست ؛ منظور، من ايراني و اختصاصأ من ِجوان ايراني است؛ همان مني كه حتي در ترجمه فارسي اين سخن از دكارت كه « فكر مي كنم پس هستم »، از قلم افتاده است .

هزاران سال است كه در ايران همه من ها در يك نفر متجلي مي شود . از خانواده شروع كنيم كه نان آور آن ، به جاي همه من ها كار مي كند و در ازاي آن به جاي همه سخن مي گويد و حرف آخر را مي زند . من، به عنوان جوان ايراني، در خانواده از كودكي مي آموزد كه خودش نباشد و آني باشدكه پدر مي خواهد و مي انديشد . من در همين كانون گرم خانواده است كه ياد مي گيرد چگونه در حضور« ديگران » از آنها تعريف و تمجيد كند و آنگاه كه نيستند در پوستين آنها افتد و حق مطلب را آنگونه كه دلش مي خواهد! درباره شان ادا كندودر آنجا كه لازم است، به دروغ از زبان كسي سخن بگويد كه حاضرنيست .آخراين من بايد هنر دروغ پردازي و چاپلوسي را خوب فرا بگيرد ؛ وگر نه دست بيدادگر تقدير « به دنبال هيچش » خواهد فرستاد .

در مدرسه به جوان آينده ياد مي دهند كه همرنگ جماعت شود؛ يعني يك هويت بيشتر براي من متصور نيست ؛ آن هم هويتي است كه نويسندگان كتابهاي درسي مي پسندندكه البته محتواي آن بيشتر ازمقوله چه بايد باشم و چه نبايد باشم است و يكي از عمده ترين گرفتاري هاي من به عنوان جوان ايراني در همين آموزشهاي دستوري و به دور از واقعيات اجتماعي كتاب هاي درسي نهفته است . اي كاش مؤلفين اين كتاب ها به جاي آن همه امر و نهي و پند و موعظه، مرا با حقوق خودم آشنا مي كردند و به من ياد مي دادند كه در زندگي روزمره چگونه بايد  از عهده حوائج خويش بر آيم ؛ چگونه ابراز نظر كنم ؛ تحليل كنم و به نقدوبررسي بكشم ؛ اما تمامي اين واژه ها همانند لغت من ، بيشتر جنبه تزييني دارند.عادتا با سواد به كساني مي گويند كه خواندن و نوشتن مي دانند؛ اما اگر منِ باسواد نياموخته باشد كه حقوقش چيست و روش احقاق آن كدام است ،آياهنوز باسواد است ؟ با اين تعريف چند درصد ِ باسوادان حقوق اوليه خويش را مي شناسند ؟كسي را كه حقوق خويش نشناسد، با پاسداشت حقوق ديگران چه كار ؟ قانون گريزي را لازم نيست مستقيمأ آموخت؛ من به عنوان جوان ايراني اين نكته را خوب مي فهمد، چون مصاديقش رامكرر مي بيند . براي مثال خشكاندن عمدي باغها و سبز شدن برجهايي كه چون قارچ سمي به جاي درختان مي رويند را مي بيند و در عين حال خشكانده شدن ريشه قانون را . قانون براي من پديده اي است بيگانه و شكستن آن راهكاري است ساده . دهن كجي به قانون، به آنسان كه براي بعضي هست و براي بعضي نيست ، متأسفانه براي من جوان به قانون تبديل شده است .

تدريس دروسي چون تاريخ كه شكل دهنده آگاهي از هويت تاريخي يك ملت است، همواره با تنگ نظري ، بيشتر به عنوان سرپوشي  بر حقايق تاريخي و پر رنگ تر كردن نقش شاه يا علما، بسته به نوع حكومت ، به كار رفته است و از آنجا كه به قول نهرو ملتي كه تاريخ نمي داند اشتباهات گذشته خويش را تكرار مي كند ، فرجام اسف بار چنين غفلتي پيدايش نسلي از جوانان است كه به ميراث گذشته خود به عنوان بخشي از هويت خويش بي علاقه است و « منِ» خويش را در تغيير سبك آرايش روي و موي مي جويد .

هويت متناقضي كه در رسانه ها به منِ جوان ايراني تزريق مي شود ، خود داستاني شنيدني است . من به عنوان يك جوان نمي دانم كه اصولأ خشونت امري مطلوب هست يا نيست . در ايران من نمي دانم كه بايد مشكلات خود را با « مشت محكمي بر دهان ديگري » حل كنم يا براي رسيدن به راه حلي مسالمت آميز، با طرف مقابل به گفتگو بنشينم . تقديس خشونت در ايران و تجلي آن در ادبيات سياسي و آموزشي، همراه با ترويج فرهنگ لوطي ها و جاهل ها، حلال مشكلات من به عنوان جوان ايراني است . ( يك بار با يك خودرو تصادف كنيد تا به چشم خود ببينيد )خشونت زاييده ترس و در عين حال مولد آن است . ترس بيانگر احساس من است در برابر ناشناخته ها،درمقابل افكار متفاوت و خشونت سرپوشي است بر اين جهل و ناداني كه نتيجه بلافصل آن ضعف و ناتواني است دردرك وتفاهم، تقسيم بندي من هاست به بد و خوب ، دوست و دشمن و سياه و سفيد كه خود نوعي صرفه جويي است در فكر كردن، تا لازم نباشد وقت زيادي صرف شناخت من هاي ديگر كرد و نتيجه طبيعي زندگي در چنين محيطي زيستن با دلهره است .

من نمي دانم كه به عنوان يك پسر يا دختر مي توانم به ديگري نگاه يا با او صحبت كنم يا نه ؟ به دليل همين تناقض هاي دلهره آور است كه يك مسأله نه چندان مهم، يعني پوشش، به دغدغه اي اساسي براي نسل جوان تبديل مي شود . درك مبهم من به عنوان جوان ايراني از هويت جنسي خويش، محصول آموزه هاي دوگانه محيطي است كه من در آن از طريق رسانه هاي گوناگون ياد مي گيرد كه مي توان باطن افراد را از ظاهر آنها شناخت و درنتيجه براي پيشبرد اهداف خويش از تغيير ظاهر بهره گرفت . اين محيط ، من به عنوان يك دختر جوان ايراني را ، من به عنوان يك زن را، آنگونه كه هستم نمي پذيرد و البته طبيعي است كه در جامعه اي كه مردان براي زنان تصميم مي گيرند؛ دختر جوان ايراني درك نشود . آزادي من به عنوان دختر جوان ايراني، آزادي در پوشيدن جوراب يا لاك زدن ناخن نيست ، كه اگر باشد هم درنوع خود سطحي ترين است ؛ بلكه به تماميت عرصه هايي مربوط مي شود كه درآن ها، من مؤنث به همان اندازه حق انديشه، انتخاب و تصميم گيري دارد كه من مذكر . مشكلي كه از آن با نام «دختران فراري » ياد مي شود حاصل ناتواني در درك همين واقعيات اجتماعي است .

من جوان هويتي است كه احتياج به شناخته شدن،رسميت يافتن، بروزنمودن و آنگاه پرورش دارد . در ايران كه رسانه ملي يگانه ابزار رسمي براي ابراز و انعكاس صداي نسل جوان است ، اين هويت مهجور مانده است . از جمله در تلويزيون كه بر خود نام «رسانه ملي » گذارده و براي همه من ها تعين تكليف مي كند، براي اين من فقير جايي باقي نمانده است . جواناني كه چهره هاي آراسته ، خانه هاي پيراسته و اتومبيل هاي مجللشان از سريا ل هاي اين رسانه پخش مي شوند، بخشي از روياهاي من هاي جواني هستند كه بسياري از آنها از كمترين امكانات زندگي محروم اند . در حاشيه شهرهاي بزرگ، شهرك هايي وجود دارند كه ميزان تخريب يا بهتر بگوييم فرسايش فرهنگي در آنها بسيار زياد است . چقدر از اين شهرك هاكه جوانانشان مي توانند سرشار از روح زندگي و خلاقيت باشند ، البته به غير از ماجراهاي مكان ها ئي نظير پاكدشت كه شنيده ايم . حدود چهل درصداز مردم ايران در روستاها زندگي مي كنند ، اما من جوان روستايي در رسانه ملي انگار به تاريخ پيوسته است . من جوان ايراني به عنوان اقليت ديني ، مذهبي يا نژادي هم اصولأ نمي تواند وجود داشته باشد و اگر هم بتواند ،به شكلي بسته بندي شده و سفارشي در آمده است . از طريق اين رسانه است كه من ايراني به عنوان كرد ، آذري ، لر، عرب ، روستايي و حاشيه نشين،در مواردي انكار يا تحقير مي گردد و گاهي هم آداب و لهجه اش به عنوان چاشني به سريال هاي طنز اضافه مي شود .

بيگانه ستيزي پديده ديگري است كه مستقيم و غير مستقيم با پخش سريال هاي خارجي كه عمدتأ خشونت آميزند ، ترويج مي شود و تصويري كريه و زيادت خواه از مردمان كشورهاي پيشرفته ارائه مي كند . من براي شناخت خويش نياز به شناخت ديگر من ها دارد تا تمايز هاي خويش را از آنان باز شناسد و شباهت هاي خويش را با آنان در يابد . در ايران، من هاي غير ايراني «بيگانه» خوانده مي شوند و واقعأ هم همينطور است ؛ چون ما با شناخت آنها بيگانه ايم و بنابر اين در فقر آگاهي از هويت راستين آنان ،فقط از طريق فيلم هاي سينمايي و ترانه هاي عاشقانه اشان مي شناسيمشان .

من به عنوان جوان ايراني از حق دسترسي آزاد به اطلاعات ممنوع است و شگفت آور نيست كه شايعه در چنين محيطي به چه سادگي پراكنده مي  شود . واكنش من به سلب اين حق طبيعي ، قانون گريزي است ؛ روي آوردن به دنيايي است كه مي انگارم خوبتر است : دنياي ماهواره ، اينترنت ، دنياي آن سوي آب ها . من به عنوان جوان ايراني در معرض بمباران نوعي ديگر از فرهنگ است كه مصرف زدگي را ترويج ، بي بندو باري را تشويق و ظاهر پرستي را تصديق مي كند و چنين تفكري دست پخت بسياري از كانال هاي فارسي زبان ماهواره اي است كه معجون ناهمگوني از عناصر تاريخ باستاني ايران را به نحوي خنده آور،آميخته با ظواهري از تفكر غربي، به خورد بيننده مي دهد . در اينجا نيز در بيشتر موارد ، جوان ايراني تا حد يك شورشگر خياباني ، يك طرفدار پر و پا قرص ِ قرص هاي لاغري ،با صورتي بزك شده و وجودي بي وجود كه نهايت آمالش پخش يك ترانه است ، فرو كاسته مي شود . شايد آنچه از من جوان ايراني زير بار اين فشار لجام گسيخته، باقي بماند من واره اي باشد خرد شده ،و سست و نوميد گشته كه مي كوشد كام خويش را از مواد افيوني و قرص هاي روانگردان و غيره بجويد؛ ولي آيا  تمام حقيقت تنهادر اين مطلب خلاصه مي شود ؟

ايران صاحب ثروتي سرشار به ميزاني فوق تصور است  . اين گنج گرانبها را نه در زير زمين و در منابع سرشار نفت ، گاز و معادن غني كاني هاي گونه گون، بلكه در روي آن و در وراث اين ميراث غني مي توان جست :در نسل جوان . گران سنگ ترين ثروت اين سرزمين ، مردان و زنان جواني هستند كه در كوره گدازان بلايا چون پولاد آبديده شده، همچون سياوش از آتش  سختي ها به سلامت برون جسته اند . جواناني كه كودكيشان در جنگ و تحريم خارجي و نوجوانيشان در عسرت تعديل اقتصادي ، به جواني بدل شد ؛ اما از مهرشان به اين سرزمين ذره اي كاسته نشد؛ غبار بيگانه پرستي بر جانشان ننشست و خار بيگانه ستيزي در دلهايشان نخليد ؛ اينانند كه به جاي ديگران از من آغازيدند و مي آغازند؛ كه چشمه اميد در دل هايشان نخشكيد كه جوشيد و ديگران را سيراب كرد؛ كه مي پرسند و مي كاوند ؛ كه فراتر از عقيده ، رنگ ، نژاد ، جنسيت و ديگر تفاوت هاي بي ارزش نزد خداوند، براي كمك به هم نوعان خويش تلاش مي كنند و به همه ابنا بشر مهر مي ورزند . اينانند كه نه به صرف به دست آوردن مال، بلكه براي اندوختن كمال قدم در وادي علم گذاشته اند؛ كه آموخته اند از ظاهر انسان نمي توان حكم درباره باطن او صادر كرد؛ كه به چشم خود مي بينند و به گوش خود مي شنوند . اين نسل گداخته در كوره امتحان است كه با تجربياتي كه به دست آورده ، شايسته ترين سازنده ايران زمين خواهد شد .

در تاريخ ايران شوق كنوني نسل جوان به آموختن ( مقصودم از آموختن براي قبولي در كنكور يا آزمونهاي استخدامي براي افزايش حقوق نيست ، آموختن از گذشته و عبرت گرفتن از آن در حال ، براي ساختن فرداي اين كشور است ) كم نظير و شايد بي نظير است . گسترش آموزش عالي تا دورترين نقاط ، هر چند به صورت ابتدايي و ناقص ،امكان تنفس فرهنگي را براي نسل جديد فراهم تر كرده است .

منِ جوان ايران كنوني را بايد در عشق و علاقه اش به جاي جاي اين سرزمين و در تلاشش براي شناسايي گذشته خويش و بر گرفتن زنگار تعصب از هويت خود، جستجو كرد . تكاپوي زن جوان ايراني براي به دست آوردن هويتي مستقل ، ديگر انكار پذير نيست . مشاركت من جوان در سازمان هاي غير دولتي، نمودي است از تمايل من جوان ايراني براي همكاري در ساختن جامعه خويش. تفاوتي گوهرين در تفكر من جوان، به عنوان يك پرسش گر ، پديدار شده است ؛ اين پرسشگري را ديگر نمي توان ناديده انگاشت يا در پستوها پنهان كرد . از نظر من نگارنده، مساله اي كه جوان ايراني با آن روبرو است بيش از آنكه به درآمد ، ازدواج و اشتغال مربوط باشد ، كه البته در نوع خود بسيار پر اهميت اند ، به هويت وي مربوط مي شود ؛ هويتي كه به دليل آموزشهاي به دور از واقعيات اجتماعي وحتي متناقض با آنها، دوپاره شده است . فشارهاي شديدي كه اين تناقض ، به همراه دخالت نهادهاي گوناگون در زندگي خصوصي ، بر من به عنوان جوان ايراني وارد مي آورد ، او را از بروز خصوصيات سازنده ، خلاق و مثبت ذاتي ، باز مي دارد . افزايش آمار افسردگي ، بيماري هاي رواني ، فحشا و اعتياد به انواع مخدرها ، در كنار مهاجرت نخبگان جواني كه قادر به تحمل وضعيت موجود نيستند ، اين تناقض را به خوبي به نمايش مي گذارد . در كنار اين پديده هاي حقيقتأ ناخوشايند ، پيدايش نسلي را مي توان مشاهده كرد كه از آتش اين تناقض با تجربياتي گرانبها، پاي بيرون نهاده است . پرسش گري اين نسل همراه با فرو ريختن تدريجي ديوار جزم انديشي در قلمرو انديشه من به عنوان جوان ايراني ، پيامي بس فرخنده با خود دارد : عصري نو در تاريخ ايران در حال پديدار شدن است كه نسل جوان و پرسش گر كنوني ايران ،طلايه دارآن مي باشد.

باز گرديم به حكايت همان مسافر كش كه حديث نسل جوان و غمگين ايراني است . اميدوارم كه با اين نظرم همسفر شويد .

من اينجا روزي آخراز دل اين خاک، با دست گل بر می افشانم

من اينجا روزي آخر از ستيغ كوه ، چون خورشيد .

 سرود فتح مي خوانم ،

و مي دانم

تو روزي باز خواهي گشت ! 2 

                  

 1- فريدون مشيري . دلاويزترين « گزينه اشعار » تهران

 2- فريدون مشيري . دلاويزترين « گزينه اشعار ». تهران

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
check my source latestkeralane  - Ù…Ù† به عنوان جوان ايراني - Ø¬ÙˆØ   |1399-8-28 15:24:49
I will immediately grab your rss as I can not find your email subscription link
or newsletter service. Do you have any? Kindly let me know so that I could
subscribe. Thanks.
monica  -  بانظر شما موافقم |1385-10-23 15:48:53

دوست عزیز کاملا با شما موافقم
اما همین
نسل جوان که ابدیده است وبرسشگر برای

خواندن سرود فتح نباید منتظر بماند. چراکه همه
چشمها به سوی او متوجه است وهم اوست که باید با
حرکت وتلاش سعی در سازندگی جامعه خود نماید که

البته میسر نیست مگر باتغییر بنیادی در بینش
وکردارورفتار خویش . موفق باشید
anisa_d2002  - باید چه کرد ؟ |1385-10-12 03:58:25
من که بسایر لذت بردم و هم نظر با شما هستم .
بقیه را نمی دانم. فکر می کنید باید چه کرد ؟!

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."