به آنچه داريم فكركنيم... چاپ
يكشنبه, 31 تیر 1386 01:40
تعداد بازدید :6350

 " چند روز پيش كه داشتم بعد از دادن امتحانات به خونه بر مي گشتم، در اتوبوس بودم    كه  ديدم  يه  پسر داره با  همكلاسي خودش  صحبت مي كنه . چون من  نزديك  اونها ايستاده بودم  به راحتي صداشون شنيده مي شد . پسر شروع به صحبت  كرد و گفت : يه پسر هست توي مدرسه  تيزهوشان ، از همين الان شش مليون داده  كه كلاس هاي كنكور رو از تابستان  شروع  كنه و با بهترين معلم هاي  شهر تمام  كلاس هاش رو خصوصي گرفته . باباش تاجره . چون پسره مي خواسته بره خارج، باباش بهش گفته كه توي ايران بمون، من اينجا بهترين امكانات رو برات فراهم مي كنم .

 دو مليون هم داده  به  يكي ازمدارس   كه  پيش دانشگاهي  رو بره  اونجا و به مدرسه  فقط براي امتحانات بياد. حالا ما توي جور كردن سيصد هزار تومان براي كلاس كنكور رياضي  و فيزيك توي مؤسسه ي المپياد  مونديم . دوستش گفت : ناراحت  نباش . مطمئن باش بابات هرجوري كه بتونه حتي با قسط بندي هم كه شده اين پول رو براي كنكور تو پرداخت مي كنه . اون پسر كه به نظر مي رسيد ناراحت شده از حرف دوستش ،گفت : نه ناراحت نيستم ."

توي راه داشتم فكر مي كردم اين موقعيت براي من هم پيش اومده .

يادم افتاد چهار سال پيش، وقتي كه مي خواستم انتخاب رشته كنم . بابام اون سال با پرداخت سيصد هزار تومان من رو در يك مدرسه ي غير انتفاعي ثبت نام كرده بود . امتحانات ترم دوم برگزار شده بود و اون روز مادرم براي گرفتن كارنامه رفته بود . مادرم با چهره اي ناراحت به خانه برگشت . نمره هايم بد نشده بود اما معدلم در كارنامه بسيار پايين بود .

مادرم به من گفت : چرا معدلت كم شده است .

من گفتم : اين معلم رياضي و شيمي كم نمره دادند و برگه ي امتحاني رو ، بَد تصحيح كردند .

مادرم گفت : تقصير را بر گردن ديگري نينداز . اگر تو دقيق و خوب مي نوشتي معلم هر كاري هم كه مي كرد باز نمي توانست  نمره اي از تو كم كند . من كمي ناراحت شدم و حالت تدافعي گرفتم .

مادرم گفت : مسئله اين است كه تو اين توانائي رو داشتي كه بيشتر از اين هم نمره بياوري اما آيا واقعاً تلاش خودت رو كردي ؟ بابات سيصد هزار تومن پول داد تا تو نتيجه ي بهتري بگيري .

من با عصبانيت جواب دادم : خوب داد كه داد. وظيفش هست . باباي فرشيد دو مليون تومن پول داده رفته براش يه پيانو خريده ؛ من هر چي بهتون گفتم مي خوام برم پيانو ياد بگيرم شما اصلاً پول داديد؟

 مادرم با مهرباني به من جواب داد : سعيد، با اينكه بعضي مواقع ،غرغر مي كنم و به بابات بخاطر پول گله مي كنم؛ اما بدون كه در آوردن يك هزاري خيلي سخته. بابات از صبح كه ميره سر كار ديگه نمي ياد تا ده شب ؛ حتی بعضي موقعها ناهار رو هم نمي خوره ؛ بابات خيلي مسئوليتش سنگين هست . تو هر وقت تونستي خرج يك خانواده مثل ما رو بدي، اونوقت مي توني بفهمي كه چه مسئوليت سنگيني هست . بعدش، توكه ميگي باباي فرشيد دو مليون تومن داده و براش يه پيانو خريده، حتماً‌ كارش روي حساب بوده . فردا خود فرشيد ميشه پيانيست و پيانو تدريس مي كنه . مگه همين سال پيش نبود كه گفتي من مي خوام گيتار پاپ ياد بگيرم . يك سال تمام هر ماه بابات دوازده هزار تومن شهريه مي داد ولي بعد از يك سال وقتي بهت مي گفتيم يه آهنگ بزن ناراحت مي شدي و زود قهر مي كردي. من و بابات چه چيزي برات كم گذاشتيم . زبان انگليسي بوده كه من همين دو هفته پيش پول از بانك گرفتم پانزده هزار تومن دادم شهريه ي كلاس زبانت ؛ اما وقتي بهت ميگيم فيلم داخل تلوزيون داره چي ميگه، اصلاً انگار نه انگار ، كه كلاس زبان رفتي ... .

اون روز خيلي ناراحت بودم و رفتم روي تختم خوابيدم و دائم داشتم توي دلم مي گفتم وظيفشون هست . وقتي كمي آروم شدم با خودم فكر كردم . يادم افتاد به شاهرخ . توي دبستان با هم بوديم . اون هر روز با اتوبوس مي رسيد مدرسه . يك روز كه ازش پرسيدم كه ساعت چند بيدار مي شي و سوار اتوبوس مي آيي مدرسه ، او گفت : ساعت شش بيدار مي شم، يه ربع ساعت پياده ميام تا به ايستگاه اتوبوس برسم  و از اونجا دوخط اتوبوس سوارمي شم تابه مدرسه برسم.  ساعت هشت ربع كم ، هم توي مدرسه هستم . پدرش چون پول اجاره مغازه رو نداشت، لوازم تراشكاري رو به خونه آورده بود تا در اونجا به تراشيدن عدسي بپردازه . اون پسر توي زنگ تفريح به من رياضي چهارم رو ياد مي داد و در مقابلش هيچي نمي گرفت .

-----------------------------------------------------------------------------------------

روز بعدش داشتم در سايت جوانيم [i][1] مقاله اي را مي خواندم با نام " دانه ي خردل" ، نگارنده"نغمه " :

داستان زني بود كه فرزندش رو از دست داده بود و به اين فكر بود كه او را زنده كند . پس به پيش مرد دانايي رفت و مرد دانا به او گفت كه بايد دانه هاي خردلي را پيدا كند با يك شرط . اين دانه هاي خردل بايد از خانه اي بيايد كه در آن هيچ غمي وجود نداشته . آن زن به دنبال اين دانه ها گشت و به خانه هايي سر زد اما هيچ خانه اي نبود كه از غم خالي باشد . او به هر خانه اي رفت به اعضاي آن خانه كمك مي كرد كه غمشان را فراموش كنند . كم كم موضوع زنده كردن پسرش را از ياد برد و به كمك كردن به مردم پرداخت.

روز پيش يك مطلب زيبا از دوستم ندا به دستم رسيد . نوشته بود :

فردريك كوئينگ مي گويد : " ما بر آنيم كه فراموش كنيم ؛ خوشبختي نتيجه بدست آوردن چيزهايي كه نداريم نيست؛ بلكه بيشتر شناخت و قدرداني از چيزهايي است كه داريم "

يه لحظه باخودم فكرمي كنم:

با اينكه من در يه مدرسه ي دولتي عادي درس خوندم؛ اما اينقدر درسم خوب هست كه به برادرم و  دوست هاي مدرسه ام توي درسهايي مثل علوم ، رياضي و عربي  كمك كنم .

با اينكه توي يه خونواده با وضعيت زندگي متوسط زندگي كردم؛ اما اينقدر پدرو مادرم به من محبت كردند كه من هم بتونم مثل اونها به ديگران كمك كنم .

با اينكه خيلي وقت ها خيلي غرور دارم نمي تونم متواضع باشم؛ اما از دوستهاي خيلي خوبم ياد گرفته ام كه با محبت ، انتقادهايي كه به من مي شه رو تحمل كنم و با خوشرويي بپذيرم .

آره من خيلي چيزها رو ندارم؛ اما فكر كردن به اونها بيهوده است  . دارم يه جمله داخل دفتري كه هميشه به همراه دارم مي نويسم :

 سعيد، نداشته ها زيادند ، نمي خواد با فكر كردن به اون چيزي كه نداري خودت رو زجر بدي

بزرگ مي نويسم :

به آنچه داريم فكر كنيم . به آن چيزهايي كه داريم و از آن مي توانيم به ديگران ببخشيم بينديشيم . سعيد هر چيزي رو كه داري ببخش، چون اونوقت ديگه چيزي نيست كه ديگران بتونن ازتو بگيرند .

مادرم مياد و اون صفحه از دفترچه رو مي خونه . به من نگاه ميكنه و ميگه اين دو بيان از حضرت بهاءالله رو هم در اين دفترچه بنويس :

شما اشجار رضوان منيد ؛ بايد به اثمار بديعه ي منيعه ظاهر شويد تا خود و ديگران از شما منتفع شوند .[ii][2]

بهترين ناس آنانند كه به اقتراف تحصيل كنند و صرف خود و ذوي القربي نمايند حُباً لله ربِّ العالمين . [iii][3]

معاني لغات

 اشجار :  درختان           اثمار : جمع ثمر به معناي ميوه             بديعه : جديده ، تازه ، نو         منيعه : بلند مرتبه و استوار         منتفع : سود بردن          اقتراف :كسب وكار                    ذوي القربي : نزديكان



 

 

 

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
IRANDOOST |1386-6-30 08:44:07
دوست عزيز از اينكه با تأخير به نظر شما جواب
دادم عذرخواهي مي كنم . نظر شما را خواندم . حق
را به شما ميدهم . سعي مي كنم از اين نظرات را
در مقالات بعدي خود استفاده كنم . منتظر نظرات
شما بر روي مقالات بعدي خود هستم
Arsalan  - راهنمایی |1386-5-7 03:33:41
پس از تشکر از شما عزیزان که برای رفع مشکلات
جوانان جهان از هیچ تلاشی روی گردان نیستید.

به نظر این حقیر مقالات تا حدی به ابهامات و
مشکلات جوانان اشاره دارد ولی شاید بهتر انکه
به مشکلات اساسی تر که حتی بعضی از انان در
مقالات اشاره می شود ولی رهگذری از انان می
گذریم راهکار های منطقی پیشنهاد کنید.
با
تشکر و سپاس از شما

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."