نوشته شده توسط ف-ستاينده
|
يكشنبه, 10 تیر 1386 09:05 |
"...از روتین همیشگی خسته شده ام . از خواب بیدار شدن، سر کار رفتن، دیدن آدمهایی که برای چیزهای بی اهمیت خودشان را به هر دری می زنند و آنقدر برای زندگی می دوند که زندگی کردن را فراموش می کنند. هر چه دعا می خوانم که شاید خوشحال شوم، فایده ای ندارد. نمی دانم چه کار کنم. تو نمی دانی چطور می توانم از این حس پوچی بیرون بیایم؟"
|
ادامه مطلب ...
|
نوشته شده توسط نارون
|
يكشنبه, 10 تیر 1386 08:55 |
امروز خيلي خوشحال بنظر مي رسيد. كمي نزديكتر اومد و گفت: بالاخره تصميمم رو گرفتم.گفتم:تبريك ميگم اما چطور تا ديروز كه هنوز مردد بودي؟ گفت: آخرهمون كاري رو كردم كه از اول بايد مي كردم. با ترديد گفتم نكنه رفتي پيش .....گفت: آره، مي دونم كه تو از اول موافق نبودي پيش اون زن فالگير برم؛
|
ادامه مطلب ...
|
نوشته شده توسط عاليه هستي
|
يكشنبه, 10 تیر 1386 08:48 |
گوش کن، صدایش را نمی شنوی؟ مگر می شود نعره ی سهمگینش را نشنوی؟ چهره ی خسته و خونینش را چطور؟ آیا آن را می بینی؟ اگر نمی شنوی گوش هایت را آماده ی شنیدن کن و اگر نمی بینی با دقت بنگر.
|
ادامه مطلب ...
|
جمعه, 18 خرداد 1386 05:35 |
در سال 1997 آلباني شاهد بزرگترين شورشي بود كه تاكنون در تاريخ خود تجربه كرده بود. مردم ساختمان هاي دولتي را به آتش كشيدند و هر شيشه اي را كه ديدند خرد كردند. دولت تسلط بر بخش جنوبي كشور را از دست داد و چريك هاي مسلح و نظاميان كنترل شهرها را به دست گرفتند. تنها يك ميليون اسلحه به دست مردم افتاده بود و دولت چاره اي جز استعفا نديد. رئيس جمهور، بريشا به تلويزيون آمد و عاجزانه از مردم خواست كه آرامش خود را حفظ كنند، كه البته فايده اي نداشت. وزير امور خارجه به ميان تظاهر كنندگان رفت، اما مردم با شعارهاي مرگ بر دولت به استقبال هلي كوپتر او آمدند. سنگي به سرش خورد و يك مرد با ميله اي فلزي او را تا حد مرگ كتك زد. وزير در حاليكه از درد به خشود مي پيچيد، به استاديوم ورزشي گريخت و در را از پشت بست. شورشيان سلاح بادي گاردها و پليس ها را هم گرفتند. پليس ها به التماس افتادند و گفتند آنها را به زور آنجا فرستاده اند و خودشان هم مال باخته اند. اما گوش كسي به اين حرفها بدهكار نبود. آنها هم كتك بدي خوردند. هيچ كس فكر نمي كرد «تجارت هاي شبكه اي با الگوي هرمي» ممكن است جامعـه اي را اينچنين از پا درآورد. مردم آلباني، فقيرترين كشور اروپا، همه پس انداز خود را در شبكه هايي نظير گولدكوئيست، رفاه جهاني، مگانت و كهكشان طلايي سرمايه گذاري كرده بودند و وقتي خبر رسيد اين غول ها يكي يكي از پا در مي آيند، نه تنها همه اميدشان بر باد رفت، بلكه ديگر توانايي براي ادامه فعاليت هاي اقتصادي نيز نداشتند. جيب همه خالي شده بود. حقيقت اين بود كه مردم آلباني تازه از زيرحاكميت كمونيسم شوروي بيرون آمده بودند وهيچ شناختي از سرمايه گذاري خارجي وسيستم بورس نداشتند.فكرمي كردندواقعاًممكن است به سرمايه گذاري هاي آنها هزار درصد (!) سود تعلق بگيرد. فكر مي كردند اقتصاد آلباني تا چند سال ديگر رونق خواهد گرفت. مردم واقعاً به اين گمان افتاده بودند كه مي شود يك شبه، ثروتمند شد و مي شود و مي شود يك ساله صاحب ثروتي شد كه آنها را تا پايان عمر از كار كردن بي نياز كند. اما كلاهبرداري بزرگ ترين سازمان هرمي آلباني، آنها را به شدت غافلگير كرد. نكته تلخ تر ماجرا اين بود كه خبر رسيد اين سازمان ها با دولت تباني كرده بودند و سران دولتي هم در اين جريان پول خوبي به جيب زده اند. بسياري از اعضاي پارلمان، رئيس جمهور را تشويق كردند تا در برابر شورش ها به شدت ايستادگي كند، چرا كه خود در سيستم هاي هرمي سهيم بودند. تنها در مجلس بعدي بود كه طرح ممنوعيت تجارت هاي شبكه اي باالگوي هرمي به تصويب رسيد. اين پايان بحران نبود. سال بعد قيمت ها سي درصد بالا رفت و تورم آنقدر شدت گرفت كه كارخانه ها دست از توليد كشيدند. دولت اعلام كرد در جراين شورش ها دو هزار نفر كشته شده اند. آنها كساني بودند كه پولشان را مي خواستند.
|
ادامه مطلب ...
|