- پيشگيري از ايجاد مشكلاتي از قبيل انحرافات جنسي ، خودكشي ، اعتياد به مواد مخدر ، سرقت و ... زيرا خانواده اي كه در آن اختلاف و نزاع و جدال و مشاجره و ... وجود داشته باشد كانوني مناسب براي رفع نيازمندي هاي عاطفي و جسماني و اقتصادي و رواني اعضاي آن نخواهد بود و اگر فردي خود را مجبور به زندگي در چنين خانواده اي بيابد به علت وجود نيازهاي فوق و در جهت پاسخگويي به آنها به انواع مشكلات و مسائل اجتماعي مبتلا مي گردد . اما طلاق راه حل مناسبي است تابه اين نيازها با ازدواج ديگري به طور مناسب و مشروع پاسخ داده شود .
- پيشگيري از ايجاد و تولد اطفالي كه با تربيت در محيط متشنج و مضطرب خانواده اي پر از مشاجره و منازعه به دامان اجتماع پناه مي برند و از خانواده رو گردان شده به انواع انحرافات اجتماعي آلوده و گرفتار مي شوند .
- آزادي طرفين ازدواج از قيود زندگي مشتركي نا مطلوب در حالي كه به ازاي اين قيود منافعي نيز شامل حالشان نمي شود . زيرا عدم تفاهم آن دو ، جو پيشرفت و همكاري و امنيت و آرامش در روابط صميمانه را كه لازمه سعادت و ايجاد فرصت هاي مناسب ترقي و منفعت است ،از بين برده است .
- جلوگيري از آسيب هاي رواني و بيماري هاي روحي كه در اثر حضور در جوي نامساعد و پر تلاطم امكان ظهور مي يابند .
- تربيت فرزندان در محيطي آرام و دور از تشنجات و منازعات والدين ،حتي اگر نزد يكي از آن ها تربيت شوند و جلوگيري از ايجاد اختلالات رواني در كودكان بدين وسيله . و...
البته كاركرد گرايان تنها به مزاياي اين امر آن هم براي عده خاصي، توجه مي كنند و معايب اين مسئله و معضل اجتماعي را كه بسيار بيشتر از كاركرد ها و نتايج آن مي باشد ، فراموش مي نمايند . از جمله اين معايب عبارتند از :
شايد براستي اگر همه اين معايب يا گژ كاركردها در كنار هم مورد نظر قرار گيرند محاسن و كاركردهاي طلاق بي ارزش و مضر ملاحظه گردد، مگر در موارد بسيار استثنايي كه حقيقتأ راه حل ديگري به جز طلاق موجود نباشد .
نظريه ديگري كه مي توان به واسطه آن به تبيين طلاق پرداخت انتقال فرهنگي مي باشد . مطابق اين نظريه طلاق و انجام آن و يا درخواست آن و يا تفكر به آن به عنوان راه حل رفع مشكلات زندگي از طريق معاشرت با دوستان غير مناسب و داشتن روابط اجتماعي با انواع خاصي از مردم كه مثلأ در اين مورد وي را به طلاق تشويق مي نمايند و يا انگيزه جدايي وي را ايجاد مي كنند ، بارز مي شود .
با شروع زندگي مشترك فرد خود را مقيد به مسائلي مي بيند كه تا قبل از آن وجود نداشته است . كارهاي سخت و تكراري و بدون مزد ظاهري در منزل ، تأمين اقتصاد و معاش خانواده ، ارتباط با خويشاوندان همسر ، اختصاص اوقاتي به امور همسر و توجه به او و تفكر در مورد مسائل او ، اداره فرزند يا فرزندان و تربيت آنها و رسيدگي به مسائل جسماني و انساني و روحاني ايشان ، مشغله هاي فكري اداره امور خانواده و ... همه مسائلي هستند كه تنها در كنار شيريني هاي زندگي مشترك كه از عشق و محبت ناشي مي شود قابل تحمل مي باشند . اما در خانواده اي كه اين عشق و محبت و اين انگيزه قوي جهت ادامه زندگي وجود ندارد ، مزاياي زندگي دوران تجرد و عدم وجود اين قيد و بندهادر آن، خود را به نحو بارزي جلوه مي دهند و فرد تقيداتي را كه تفرد براي او ايجاد مي كند ، نمي بيند و نيازهاي جسماني و مادي و عاطفي و ... او كه اكنون پاسخ گفته مي شوند مورد غفلت قرار مي گيرد ، زيرا فعلأ بي جواب نمانده و بدين نحو تصميم به طلاق مي گيرد . در اين مسير آنچه بيشترين نقش را ايفا مي كند دوستان و رفقاي فرد هستند كه وي را به چنين كاري به نحو مستقيم و يا غير مستقيم تشويق مي نمايند . فرد چون دوستان خود را فارغ از اختصاص وقت به همسر و غيرمقيد به تأمين اقتصادي او و ديگر امور منزل و ... مي بيند و چون با استهزاءدوستان به علت پايبندي فرد به زندگي مشترك روبرو مي شود ، فراموش مي كند كه او اين امور را در غالب چه رفع حوائجي بر عهده گرفته است و محصوريت در زندگي مشترك را كاري عبث و بيهوده مي بيند . همچنين تشويق دوستان به طور مستقيم در هنگام ظهور كوچك ترين مشكل در زندگي مشترك عاملي مؤثر در بروز مسئله طلاق است . اين كه رفاه ،آسايش ،آزادي و در بند نبودن خود را به وي اظهار داشته و حتي گاهي او را به القابي ملقب ساخته و يا به ازدواج مجدد با كساني كه اصلأ شايد امكان هم نداشته باشد مخاطب مي سازند ، همه اموري است كه انگيزه طلاق شده،وي را به اين امر تشويق مي نمايد .
لبته فرد نبايد هرگز از تقيدات دوران تجرد و منافع دوران زندگي مشترك غافل ماند چه كه هر دوران محدوديتها و مزاياي مختص به خود را دارد كه در اختيار فرد قرار مي گيرد . در اين مسئله نقش والدين ، رسانه هاي گروهي و ... بسيار مؤثر است تا حتي در صورت وجود و بروز مشكل ، حل و رفع گردد و تفكر به مسئله طلاق كمرنگ تر شود . اين كه افراد تعليم داده شوند تا مشكلات خود را خود حل نمايند و اجازه ندهند مشكلات نزد دوست و آشنا و ... بروز كند ، آنها نيز اجازه تشويق به چنين مسئله اي را به خود نمي دهند و تا حدي و در موارد بسياري كانون خانواده پا بر جا خواهد ماند .
تبيين اين مسئله با استفاده از نظريه برچسب زني نيز امكان پذير است؛چه كه مطابق اين نظريه طلاق و وقوع آن و يا ايجاد اختلاف و تشديد آن فرايندي است كه توسط عده اي كه زوج و زوجه را به سمت اين مسئله سوق مي دهند ، صورت مي پذيرد . اين امر بدين نحو است كه اطرافيان دو فردي كه زندگي مشترك خود را آغاز مي كنند به محض ملاحظه و مشاهده كوچكترين اختلاف نظر و يا حتي برداشت خود از گونه اي از رفتار آن دو ، شروع به نقل و انتقال آن و بزرگ نمودن اين مسئله و زدن برچسب وجود اختلاف بزرگ و حل نشدني و عدم تفاهم و ناسازگاري و .. مي كنند .
گفتگوها و حرفهاي پيش از ازدواج نيز مي تواند در اين مسئله مؤثر باشد . از هنگامي كه دو نفر قصد ازدواج با يكديگر را مي نمايند هر كس با طرز تفكر و برداشت و تصوري كه از رفتار و خلقيات و سلوك آنها دارد، شروع به قضاوت مي كند و از ابتدا، انتهاي اين زندگي را پيش بيني مي نمايد و خواه ناخواه اين مطالب به سمع ايشان نيز مي رسد . اين مسئله سبب مي شود تا زن و شوهر به محض احساس كوچكتري تفاوت و نه حتي اختلاف ، پيش بيني ديگران را تداعي كنند و به پرورش آن در فكر و ذهن و در نتيجه در اعمال و رفتار خود پردازند . گاهي نيز كه قبل از ازدواج چنين مطالبي مطرح نشود در ابتداي زندگي مشترك كه تفاوت سلائق و نظرات با در كنار هم قرار گرفتن افراد خود را ظاهر مي سازند ، چنانچه ديگران از آن آگاه شوند ، شروع به تشويق طرفين به مقابله و احقاق حق مي نمايند . اين مسئله امر را بر زن و شوهر مشتبه مي سازد كه حقيقتأ اختلاف دارند و امكان رفع اختلافات و يا پذيرش تفاوتها وجود ندارد و اين خود بازخورد در ارتباط زن و شوهر يافته ، تفاوتها به اختلافات و اختلافات به مشاجرات و ناسازگاري ها مي انجامد .
در اين مورد نيز شايد بهترين راه حل پذيرش تفاوتها و در نظر گرفتن آنها به عنوان عوامل تكامل فرد مقابل و بالنتيجه عدم بازگو نمودن آنها در نزد اطرافيان باشد كه از مسئله برچسب زدن؛ يعني اظهار عدم تفاهم و ناسازگاري طرفين جلوگيري نموده، ميزان طلاق هايي كه به علل كاذب و غير واقعي اتفاق مي افتد را كاهش مي دهد . بدون شك در همه موارد فوق الذكر از جمله اموري كه مي تواند فرد را از طلاق باز دازد ، انتخاب همسر به نحوي صحيح و مناسب ، انتخاب آگاهانه دوستان ، تميز اصل و فرع در زندگي ، عدم سختگيري در جزئيات ، رازداري ، توجه به نياز هاي همسر ، تحمل و گذشت ، بخشندگي و اغماض ، توجه به تقدس امر ازدواج و محوريت ارتباط روحاني زوجين و ... مي باشد .