عاقبت، توپ آرام گرفت چاپ
مقالات شما
نوشته شده توسط س-س   
سه شنبه, 22 تیر 1389 14:21
تعداد بازدید :5201
بلي توپ آرام گرفت؛ شيئي كه بيشترين لگد را از قوي ترين پاها تحمّل كرد و در عين حال بيشترين هيجان و حماسه را هم به بار آورد. چند نفر به آن ضربه زدند و چند نفر براي آن فرياد شادي سردادند يا احساس اندوه نمودند؟ كسي نمي داند. شايد بعد از ذرات خاك  گذرگاه، اين توپ سرگردان بيشترين لگد را از پاي آدميان خورده باشد و شايد هيچ چيز ديگري در اين پهنه ي جهان به اندازه ي آن، شور و هيجان توليد نكرده باشد. اما چرا چنين است؟ چرا بايد شتاب و پيچ تاب يك توپ ظاهراً ناچيز اين همه همهمه ايجاد كند؟ و اين همه شور و هيجان به بار آورد؟ آيا طرح چنين سؤالي منطقي است؟ آيا براي آن پاسخي متصوّر است؟ آيا انديشيدن به آن ممكن است؟ آيا مجاز است؟ اگر بلي، باز هم مي گويم و مي پرسم، چرا بايد حركات اتفاقي يك توپ ظاهراً بي مقدار اين همه جار و جنجال به بار آورد و اين همه سرو صدا بر پا كند؟ يك شوت،‌ فقط يك شوت، قاره ي آفريقا را به لرزه انداخت و يك ضربه، فقط يك ضربه، قاره ي اروپا را به حركت آورد. ديديم كه گاهي هلند تماما و يك باره از جايش بلند شد و هنگامي اسپانيا كلا و يك پارچه به بالا جست. دامنه ي هيجان ناشي از حركت اين توپ سرگردان از فضاي محدود استاديوم ها بيرون زد و سوار بر بال تكنولوژي هاي مدرن مخابراتي تا فراسوي جهان پرواز كرد و در آن واحد، ميلياردها چشم را به حيرت آورد. آيا تا كنون چيز ديگري اين همه ديدگان را به خود دوخته است؟ آيا پديده ي ديگري اين همه هيجان هم زمان آفريده است؟ ناگهان در يك لحظه، فقط تحت تأثير ضربه ي پاي يك بازي كن به اين توپ اسرار آميز، ميلياردها چشم وادريده شد و ميليون ها قلب به طپش ‌آمد و بي شماران سرشگ بر خاك ريخت.آري قطعاً هيچ شيئ ديگري در اين عالم عجايب اين همه لگد نخورده است و هم زمان، هيچ  چيز ديگري در اين جهان جور واجور، اين همه هيجان و طوفان به پا نكرده است و اين همه چشم و گوش و قلب را به خود جلب ننموده است.اما اين توپ بي‌ آرام، هرچقدر ضربه كه دريافت مي كرد؛ به هر سمتي كه پرتاب مي شد؛ به هر شكلي كه مي پريد؛ در هر سويي كه مي خزيد، موجوديت خود را حفظ مي كرد. هيچ لگدي هر چقدر هم كاري،‌ نابودش نكرد و هيچ ضربه اي هرچقدرهم محكم ضايعش ننمود. در عين تحمل همه ي تنگناها و سختي ها، همچنان به موجوديت هيجان آفرين خود ادامه مي داد. اما چرا چنين بود؟ توپي كه با نوك يك چاقوي معمولي معدوم مي شود و تحت فشار يك شيئ سنگين مفقود مي گردد، چرا مي توانست در چنين عرصه اي پرطلاطم، بقاي خود را حفظ كند؟ آيا طرح چنين سؤالي منطقي است؟ آيا جوابي براي آن متصوّر است؟ بلي جواب دارد؛ و آن اين است كه افرادي معين به نام بازي كن، جنگ جويانه و مقابله گرانه، و در جهت هدفي مشخص به آن ضربه مي زدند و بخصوص اراده اي عالي تر، متعلق به شخصي به نام سرمربي، متفكرانه و مدبرانه و در راستاي مقصدي معلوم، بر آن حكومت مي كرد. لگدها و ضربات كنترل شده بود و براي ورود توپ به فضاي تور وارد مي شد. چارچوب دروازه مقصد نهايي تكاپوي توپ بود؛ توپي كه ظاهراً بازيچه ي بازي گران ميدان بود، اما در واقع ابزار اراده ي شخص سرمربي محسوب مي شد. بلي هدف نهايي ورود توپ به عرصه ي تور بود؛ و سرنوشت اين توپ كه شئيي ناچيز از عالم خاكي است، اين بود كه عاقبت آرام گيرد و در آن سوي دروازه اي و سپس در كنج انباره اي ساكن شود؛ وضعيتي كه در واقع مرگ توپ محسوب است؛ زيرا با آن، تمام آن امواج شور و هيجان نيز فرو كش مي كند و همه ي آن فريادهاي فرحناك هم محو و مفقود مي گردد.  حال با اين سؤال مواجه مي شويم كه آيا مي توانيم چيزي يا كسي ديگر را نام ببريم كه اولا آن هم بازيچه ي رفتار خشونت بار جاه طلبان و تسلط جويان واقع شده باشد و در عين حال، ابزار اراد ه ي شخصي يا حقيقتي يا مرجعي برترهم قرار گرفته باشد؟ آيا چيزي يا كسي يا جامعه اي را مي شناسيم كه زير پاي قدرتمداران و زورگويان روزگار همواره لگد مال شده باشد و پي در پي ضربه و صدمه ديده باشد؟ طوري كه هر كس و ناكسي در هر جايي و وقتي، با آن بازي كرده باشد و آن را به هر سو و سمتي كه عشقش مي كشيده پرتاب نموده باشد؟ بياييد كمي،‌ فقط كمي، فكر كنيم؛ آيا كسي يا جامعه اي را سراغ داريم كه قدرت طلبان و خودپرستان در هر آن و مكان، به آن ضربه زده باشند و با خشونت و قلدري آن را به سوي تور تباهي رانده باشند؛ جايي كه ‌آرام گيرد و عاقبت به فنا و نابودي محكوم گردد؟ آيا آدميان بي گناهي را سراغ داريم كه هر عاصي ستمگري به هر شكل و صورتي كه مايل بوده بر آنان ضربه زده باشد و در هر زمان و مكاني كه دلش مي خواسته حقوقشان را لگد مال كرده باشد؟ و با تمام فكر و توان و تدبيرش كوشيده باشد در تور تصورات موهوم خود اسيرش ساخته و از حركت و پويايي بازش داشته باشد؟ كمي بيديشيم، فقط كمي، ببينيم آيا چنين جامعه اي را مي شناسيم.اگر آن را كشف كرديم و شناختيم؛‌ پس بدانيم و مطمئن باشيم كه آن جامعه نيز اگر چه به ظاهر هدف ظلم و ستم متكبران و دنياپرستان است؛ اما در حقيقت، با تمام آحاد و افراد و نمودها و نمايش ها و جلوه هايش، با اراده اي برتر و به واسطه ي حقايقي عالي تر كنترل و هدايت مي شود؛ به گونه اي كه هرگز تحت فشارهاي بي امان ددمنشان ماهيت و اصالت خود را از دست نخواهد داد؛ و هيچ وقت در تور توطئه هاي اهريمنان گرفتار نخواهد شد؛ بلكه آگاه تر و آبديده تر از پيش،‌ در جهت وصول به هدف نهايي خود كه همانا اتحاد عالم انساني در ظل ظهور بديع الهي است، تلاش و تقلا خواهد كرد.اكنون خوب است توقّف كنيم  و تصوّر نماييم كه كه وقتي در موسم نوجواني عالم انساني، يك توپ بي مقدار عادّي مي تواند در ميدان مبارزه ي بازي كنان و زير لگدهاي مداوم آنان، اين همه همهمه و هياهو برپا كند؛ حركت پوياي يك جامعه ي جديد، در تقابل با مظالم ستمگران از عرصه ي خجسته ي ايران، يا كل گستره ي جهان، در زمان بلوغ روحاني آن، چه شور و هيجاني ايجاد خواهد كرد. اگر بشر كودك صفت امروز، فقط از جست و خيزهاي يك توپ كوچك در ميداني محدود، اين سان به هيجان مي آيد، انسان مؤمن و فرهيخته فردا از جلوه و جولان توپ مشيت الله، يعني همين جامعه ي جديد، در ميدان وسيع خلق بديع، چگونه به حماسه و هيجان برخواهد خاست.
افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
سپیدار |1389-4-23 15:02:25
به راستی که چنین جامعه ای محکم و با اراده
آهنین جز با دستان توانمند یک مربی الهی نمی
تواند شکل گیرد.

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."