سياست و پرسشهاي يك جوان-2 چاپ
مقالات شما
پنجشنبه, 05 مهر 1386 13:01
تعداد بازدید :5486

آيا خدا واقعاً مي تواند كاري بكند؟ اگر مي تواند چرا بشر را از بدبختي نجات نمي دهد؟ آيا كسي كه ادّعا مي كند به فكر آسايش تمام مردم دنيا است، تنها كاري كه براي نجات بشر مي كند، دعا خواندن است؟ آيا اگر به خدا رو آوريم، مشكلاتمان حل خواهد شد؟

چند روز پیش سالگرد شهادت حضرت باب، پيامبر دين بابي و مُبَشِّرِ حضرت بهاءالله، بود؛ همان روزي كه حكومت قاجار، ايشان را تيرباران كرد. موقع تيرباران اتفاق جالبي افتاد. وقتي كه سربازان 750 گلوله به طرف حضرت باب و همراهشان كه از ديواري آويزان بودند شليك كردند، فضا از دود سياه شد. وقتي دودها فرونشست مردم ديدند همراه حضرت باب سالم روي زمين ايستاده، طناب پاره شده و حضرت باب نيستند. مردم فرياد زدند كه باب غائب شد. گلوله ها طناب را پاره كرده بود. وقتي مأموران جستجو كردند، حضرت باب را در اتاقشان پيدا كردند. مي دانيد چرا اين اتفاق افتاد؟ حضرت باب به اين سوال پاسخ دادند. فرمودند كه تا سخنانشان تمام نشود كسي نمي تواند جلوي ايشان را بگيرد. و آنگاه مشغول گفتن مطالبي به كاتب وحي خود شدند.

وقتي مي خواستند حضرت مسيح را به صليب بكشند، مقداري خار بر سر مباركش گذاشتند. حضرت فرمود كه اين تاجِ سلطنتِ من است. حاضرين در آن روز به اين سخن خنديدند. امّا سيصد سال بيشتر طول نكشيد كه امپراتور روم مسيحي شد. چقدر كليسا ساختند و با چه احترامي از حضرت مسيح ياد كردند. مسيحيان از لحاظ علمي و فرهنگي بسيار پيشرفت كردند، دانشگاه ها ساخته شد، بهداشت پيشرفت كرد و ....

حضرت محمد در دوران زندگي خود در مدينه، در ميان اعراب جاهل، حكومت اسلامي كوچكي به وجود آوردند. پس از چند قرن، اوضاع تغيير كرد. گستره ي سرزمين هاي مسلمانان زياد شد. همان اعراب جاهل سرآمد علم در تمام دنيا شدند، در اروپا كتاب هاي دانشمندان مسلمان تدريس شد و تمدّن اسلامي باعث پيشرفت مردم گردید و ...

آيا تمام اين موفقيت ها اتفاقي بوده است؟ فكر مي كنم زمانی که تاج خار روی سر حضرت مسيح بود، ایشان روزهاي پيشرفت تمدن مسيحي را مي ديدند. ايشان مطمئن بودند كه كاري كرده اند كه سرانجام وضع دنيا را بهبود مي بخشد. والّا چه دليلي داشت كه اين همه سختي را تحمل كنند؟ حضرت محمد حكومت مدينه را تشكيل دادند، اما از همان زمان مي دانستند كه در آينده چقدر گستره ي سرزمين هاي مسلمانان زياد مي شود. البته ايشان مسلّماً به آن حكومت ظاهري و كوچك دل خوش نبودند، در پي تصرف زمين هاي زياد هم نبودند، مي خواستند قلوب را تصرف كنند، مي خواستند بشر را از بدبختي نجات دهند. حضرت باب كه قدرت داشتند زمان تيرباران خود را تغيير دهند، آيا نمي توانستند از كشته شدن خود جلوگيري كنند؟ نمي توانستند يك شَبه دنيا را پر از عدل و داد كنند؟ چرا بر مردم حكومت نكردند؟ شايد هم واقعاً حكومت مي كرده اند، چه كسي هست كه بتواند چشم خود را بر بيش از هفت ميليون بهايي كه امروزه براي حضرت باب زيارتنامه می خوانند، ببندد و نداي آنها را نشنود كه مي خواندند:

"اَشهَدُ أَنَّ بِكَ ظَهَرَت سَلطَنَةُ اللهِ وَ اقتِدارُهُ وَ عَظَمَةُاللهِ وَ كِبريائُهُ" (1)

ترجمه: شهادت مي دهم كه به وسيله ي تو ظاهر شد سلطنت خدا و اقتدار او و عظمت خدا و كبرياي او.

فكر مي كنم پشت همه ي اين ماجراها -يعني ظهور پيامبران، سختي ديدن آنها و سرانجام پيروزي تمدّني كه دين آنها به وجود مي آورد- سياستي پنهان باشد كه با آنچه امروز ما به اسم سياست مي شناسيم ، فرق كند. شايد خدا دارد دور از چشم ما كارهايي مي كند!

ادامه دارد...

(1) : ادعيه حضرت محبوب،ص88

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."