ريور برَندون، طرّاح ارشد مجلّهء وان One و يكي از شركاي واحد اي Unit.E – مؤسّسهء طرّاحي كه با همسرش هيتر Heather اداره ميكند – تازه پدر شده است. او و هيتر از مين Maine جنوبي به غرب ماساچوست نقل مكان كردند تا ريور بتواند در مؤسّسهاي تبليغاتي شغل جديدي را شروع كند. از ريور پرسيدم تازه پدر شدن چه احساسي دارد و تحوّلات ديگري كه در زندگياش ايجاد شده و اين كه چه معضلات جديدي پيش روي او قرار گرفته است
. اوژن: تازگي اوّلين فرزندت، دخترت، به دنيا آمده. چه تأثيري بر زندگيات گذاشته؟ ريور: تأثيري عميق. جرياني كلـّي بود كه به تولّد فرزندمان منجر شد: هيتر و من تصميم گرفتيم بچّهدار بشويم؛ در اين تصميم آنچه كه در نظر داشتيم اين بود كه چگونه زندگيمان متحوّل خواهد شد و براي آماده شده چه بايد ميكرديم؛ و انديشهء ما اين بود كه ايجاد خانوادهاي پرمحبّت و يك خانهء مطلوب براي كودك جديد به چه معني است. فكر ميكنم نكتهء اساسي اين است كه آنقدر كه در توان داريم تلاش كنيم و به طريقي بنيادي در مورد ازدواج و روابطخود كار كنيم، متـّحد باشيم، قادر به ارتباط مؤثـّر و مطلوب باشيم، اولويتهاي خود را بشناسيم و ايمان به خدا را مهمترين موضوع در ازدواج قرار دهيم – اگر تمام اين موارد را رعايت كنيم فرزند ما از واقعيتي پايدار و باثبات برخوردار خواهد شد و ما جايي را براي اختصاص نيرو و محبّت لازم جهت پرورش فردي جديد در اين عالم دارا خواهيم بود. همين به تنهايي كلـّي كار بود و بعد تمام جريان بارداري هم كه پيش آمد همه چيز را شدّت بخشيد و توجّه ما را بيش از پيش بر اين نكته متمركز ساخت كه فرزندداري به چه معني است و چطور بر زندگي روزمرّهء ما تأثير خواهد گذاشت. متوجّه شديم كه در بسياري از موارد غير قابل پيشبيني است. بهترين راه براي برخورد با موارد غيرمنتظره و غير مترقـّبه برخورداري از شالودهء محكم است. در اين مورد كه احساس ما چيست و چه مراحلي را طيّ خواهيم كرد خيلي با هم صحبت كرديم. بديهي است هيتر كه حامله بود تحوّلات بسياري را، اعم از جسمي و عاطفي، تحمّل ميكرد؛ بدين لحاظ كار من زياد شده بود چون سعي ميكردم بفهمم كه اين تحوّلات براي او به چه معني است و بخش عمدهء آن صرفاً گوش كردن به او و سؤال كردن بود. بعد، كانسيل Council ، دخترمان، به دنيا آمد و در ماه گذشته تغييرات و تعديلات زيادي در زندگي داشتيم و به تلاشهاي خود ادامه داديم تا در مورد آنچه كه در خصوص نيازهاي شخصي، اولويتها و كارهايي كه بايد انجام دهيم، با يكديگر مرتبط باشيم و مقصودمان را واضح بيان كنيم. وقت زيادي را صرفاً در توجّه به كودك صرف ميكنيم، و آنچه را كه او بايد به ما بياموزد و مسئوليتي را كه نسبت به او و تربيت او داريم، ياد ميگيريم. اوژن: در خصوص موارد غيرمنتظره و داشتنِ شالودهء محكم صحبت كردي. در ازدواج و عائلهء بهائي، يكي از وجوه كليدي براي اين شالوده برابري زنان و مردان است. فكر ميكني اين اصل در ازدواج شما و همچنين در نقش جديدت به عنوان پدر چطور به ظهور ميرسد؟ ريور: فكر ميكنم مهمترين نكته حفظ وحدت و اتـّحاد است. تفكّر من قطعاً چنين است كه اگر شما اتـّحاد داشته باشيد و برابري در روابط را عملي سازيد، قوّت و استحكام زندگي دو برابر ميشود چون شما توان تمركز بر يك فرد را نداريد – اين مسئوليت تقسيم ميشود. هر زمان كه سيستمي داشته باشيد – و فكر ميكنم اين موضوع در مورد عالم طبيعي اطراف ما، دستگاهها و ماشينها، گروههاي مردم، هر نظامي كه ناظر بر آن باشيم مصداق دارد – هرچه قدرت بيشتر توزيع گردد و فشارهاي عصبي در سراسر اين نظام بشتر پخش شود، در درازمدّت اين سيستم پايدارتر و مقاومتر خواهد بود. كلّ سيستم و تك تك اجزاء آن بيشتر دوام خواهند داشت. در ازدواج، هرچه موارد بيشتري را بتوان تقسيم كرد، مانند تصميمگيري، مسئوليتها يا نياز به ارتباط، شالوده محكمتر خواهد بود. اگر سعي كنيد بدون عامل اتـّحاد، انعطافپذير باشيد، همه چيز از هم فرو ميپاشد. شما نياز به قطعات قوي و چسب واقعاً خوبي داريد كه همه چيز را به هم بچسباند و نگه دارد. پرسيديد برابري زنان و مردان چگونه در روابط ما به ظهور رسيده؛ تجربهء من نشان ميدهد كه عملاً بروز كرده است. اين حالتي است كه در هر لحظه از زندگي، كه با آنچه كه بايد داشته باشم مقابله ميكنم، آن را عملي ميسازم. اوژن: مقصودت اين است كه به مرور زمان ايجاد ميشود؟ ريور: بله؛ به مرور زمان ايجاد ميشود و رشد ميكند امّا در عين حال هدفي است هرگز به آن نميرسيد چون در عمل ظهور ميكند. مثلاً اگر شما موسيقيدان باشيد، موسيقي را مينوازيد. موسيقيدان بودن به اين معني است: يك عمل است نه يك چيز. برابري در روابط، يا در هر گروهي از مردم، بايد اقدامي باشد كه همه در آن شركت ميكنند و هر كسي سعي ميكند نقش خود را در هدايت امور به جهتي مطلوب ايفا كند. به نظر من، از لحاظ عملي، اين برابري يكي از بنياديترين اموري است كه من عملاً ميتوانم در ارتباطها انجام دهم. وقتي طرف مقابل شما دو سه نفر در خانواده باشند، تنها راهي كه شما بايد متـّحد بمانيد و در امر برابري مشاركت داشته باشيد، ايجاد ارتباط متقابل است، حصول اطمينان است كه متوجّه هستيد كه طرف مقابل در چه حالتي است، شما را درك ميكند و شما سعي داريد با هم در جهتي واحد حركت كنيد. اين حالت رخ نميدهد مگر آن كه با هم صحبت كنيد. مهارتهاي ارتباطي چيزي است كه هر روزه روي آن كار ميكنم. فكر ميكنم مرد بودن بسيار سخت است چون ما آموزش نميبينيم كه مطالب را خوب بيان و تفهيم كنيم؛ ما نياز داريم كه روابطي سالم و خانوادهاي باثبات داشته باشيم. اين بخشي از مرد بودن است امّا، حدّاقل از لحاظ تاريخي، ما همان سبك ايجاد ارتباط و سخن گفتن را كه زنان دارند، نداريم؛ بنابراين خيلي بايد تلاش كنيم اين فاصله را پر كنيم. اوژن: ميتواني اندكي بيشتر توضيح بدهي؟ مقصودت از سبكهاي متفاوت ايجاد ارتباط چيست؟ ريور: يك مورد كمّيت است – زنان مايلند در مورد جزئيات زندگي بيشتر صحبت كنند. در جزئيات زندگي مفاهيم عاطفي زيادي وجود دارد و، تجربهء من نشان ميدهد، زنان در اين موارد صحبت ميكنند و به مراتب بيش از روابط بين مردان، با يكديگر ارتباط كلامي برقرار ميكنند. جايي مطلبي را خواندم كه به نظرم صحيح ميآيد: در ارتباط كلامي بين مردان سلسله مراتب وجود دارد در حالي كه در ارتباط كلامي بين زنان برابري حاكم است. مقصود من ارتباط كلامي مردان با هم و زنان با هم است. تصوّر ميكنم سبك مردانه از لحاظ آنچه كه ميگوييم، آنچه دربارهاش صحبت ميكنيم يا اظهار نظر ميكنيم، تلاش براي برقراري سُلطه يا كسب موقفي در سلسله مراتب است. بنابراين تصوّرم اين است كه مردان، اگر نه هميشه، اكثراً براي كسب موقف برتر در مكامله، در رقابتند – نوعي خان بالاخاني. مثلاً، اگر دو مرد در موضوعي به شيريني و حلاوت فرزندانشان مشغول صحبت باشند، غالباً ممكن است به بحثي در مورد موفـّقيتهاي فرزندانشان منجر شود. زنان مايلند پيوندهايي را در سطحي مساويتر بيابند و ارتباطي ايجاد كنند به سود هر دو طرف باشد؛ مثلاً در مورد تبادل تجربيات و اطـّلاعات و اين محاوره ضرورتاً به مقام و منزلت منجر نميشود. مثلاً، اگر آنها در مورد فرزندانشان مشغول صحبت باشند، ممكن است داستانهايي در خصوص فرزندانشان بيان كنند كه داراي وجه مشتركي براي هر دو داشته باشد – ممكن است بيمارياي باشد كه بچّههاي هر دو به آن مبتلا شده باشند يا تجربهاي در مدرسه يا هر چيز ديگر. بنابراين در اينجا هدف عبارت از ايجاد پيوستگي است، در حالي كه براي مردان ثابت كردن اين قضيه است كه كداميك بالاتر و برترند. اينها الگوهاي قديمي است. دنيا الآن در حالتي از تحوّل بسيار جالب قرار گرفته. اينگونه موارد در حال تغييرند و مفاهيم جديدي جايگزين آنها ميشود. ما وظيفه داريم همهء اينها را تغيير دهيم تا از لحاظ ارتباط و همزيستي مسالمتآميز زنان و مردان تعادل بهتري برقرار شود. وقتي مردي در موردي با زني صحبت ميكند – اعم از اين كه در خانواده باشد يا محلّ كار – غالباً مرد در طلب تثبيت برتري و تفوّق است و درون نقش رقابتي سقوط ميكند. زنان عموماً سعي نميكنند در همان نقش فرو بروند چون طالب پيوند مشفقانه هستند. غالباً زنان از چنين وضعيتي در حالتي رنجيدهخاطر، افسرده يا با سوءتفاهم خارج ميشوند و مردان ممكن است نسبت به اين حالت سرد و خشك و بياحساس باشند. اوژن: از حيات خانواده يك مرتبه به جامعه به طور اعم پرداختي. فكر ميكني حيات خانواده چطور به كلّ جامعه ارتباط پيدا ميكند؟ ريور: حيات خانواده اوّلين نقطه براي ياد گرفتن اين مطالب است – كه آيا خوب است يا بد. خانواده شالودهء ما است كه با جامعهء بزرگتر چطور رفتار كنيم و چطور روبرو شويم. درون خانواده، وقتي بزرگ ميشدم، به پدر و مادرم و نحوهء ارتباطشان ناظر بودم. آنها قطعاً اين قبيل مجادلات و كشمكشها را زياد داشتند و همان سبب شد تلاشم به طرف مساوات باشد. اكثراً ميديدم كه توفيقي حاصل نميكنند. امّا چون پدر و مادري داشتم كه هر دو در مورد نوع پويايي كه ميتوانست رخ بدهد آگاهي زيادي داشتند، مطالب بسياري فرا گرفتم. آنها سخت تلاش ميكردند الگوهايي را كه به سهولت ممكن بود در آن سقوط كنند از بين ببرند و به فرزندانشان ياد دادند كه چطور اين كار را بهتر انجام دهند. بايد بگويم كه پدرم معمولاً چند صفت زنانه دارد كه به او تعادل بيشتري ميبخشد و بالعكس – مادرم بعضي صفات مردانه دارد كه به او هم تعادل ميبخشد. او در برخورد با دنياي حرفهاي سُلطهجويانهء مردانه كاميابيهايي داشته امّا در عين حال آن را بسيار يأساور ديده چون سبك مردانه بر آن سُلطه دارد. او قادر است آن را مشاهده كند و بررسي كند كه چه اتـّفاقي ميافتد و سعي كند با كارهاي مثبت آن را خنثي كند. تصوّر ميكنم با تماشاي اين تجربه و گوش دادن به او وقتي كه دربارهاش حرف ميزند بهرهء بسيار بردهام. به نكاتي پي بردهام كه غالباً در محيط خانواده دربارهء آن صحبت نميشود – يعني تلاش براي زن بودن در واقعيتي تحت سُلطهء مرد يا در واقع تقلّاي پدرم با ديگر مردان، با همتاهاي خودش، كه سعي ميكرد كشف كند در سلسله مراتب طبقاتي در كجا ساقط ميشود، يا موقف و جايگاهش چيست – در چنين وضعيتي تلاش ميكند به سؤالاتي از قييل "تو براي امرار معاش چه ميكني؟" جواب دهد و توضيح دهد موقعي كه سالها اقتصاد خانه را ميچرخاند و به پرورش اطفال ميپرداخت موقف و مقامش چه بود. در دنياي مردانه اينها جايگاهي ندارند، به اين علـّت با توجّه به اين كه ميدانست پدر بودن و شوهر بودن مهمّ است و براي او توجّه به اينها ارزش دارد و در عين حال متوجّه بود كه دنيا براي انجام دادن آن امور زنانه اهمّيتي به او نميداد، يعني در واقع ارزشي براي آن قائل نميشد، وضعيت سخت برايش دشوار ميشد. الآن كه ازدواج كرده و بچّهدار هم شدهام نكات بيشتري را در مورد پدرم درك ميكنم چون اين روابط بسيار مهمّ و حيرتآورند. اينها مطالبي را به تو ميآموزند كه تا وقتي در متن موضوع واقع نشوي و آن كار را انجام ندهي متوجّه نميشوي. ميتوانم فشارهاي عصبي ناشي از توقّعات جامعهء بيرون از منزل – يا حدّاقل آنچه را كه فكر ميكنم انتظارات آن جامعه است – درك كنم؛ مثلاً پيدا كردن كاري كه به عنوان متخصّص و دريافت حقوق خوب برايم منزلتي داشته باشد و مادّيات لازم را تهيّه و انباشته كنم و چك حقوقي كه براي خانوادهام به منزل ميآورم چشمگير باشد. مايلم بعضي از اين قبيل چيزها را فدا كنم كه خانوادهاي متّحدتر داشته باشم؛ بتوانم وقت بيشتري را با دخترم بگذرانم و جريانِ در خانواده بودن را تجربه كنم. امّا كار سختي است. گاهي اوقات دلم ميخواهد ميتوانستم شغلي داشته باشم كه دربارهء آن با كسي صحبت كنم و در جواب با حيرت بگويند، "تو اين شغل را داري؟ تو براي آنها كار ميكني؟ چقدر حقوق ميگيري؟" امّا در عين حال ميدانم كه اين گذراست؛ از نظرات گوناگون توهّم است. اوژن: قبلاً در مورد وجود خدا به عنوان طرف سوم در ازدواج صحبت كردي و همينطور به اتـّحاد به عنوان مبناي ازدواج اشاره كردي. فكر ميكني اين دو چه ارتباطي با هم دارند؟ ريور: از طريق اعتقادم به خدا و آثار بهائي در مورد اهمّيت بنيادي اتـّحاد مطالبي را آموختهام. بعضي از مهمترين ابزارها براي وصول به اتـّحاد و حفظ آن را شناختهام. اين بخشي حياتي از ارتباط است – خدا مربّي ما است و بدون تربيت الهي، ما جاهل و غافليم و بنابراين قادر به پيشرفت و رسيدن به اهداف مهمّ نيستيم. خدا ابزارها و مهارتها – تعليم و آموزش – را براي انجام دادن امور به ما ميدهد؛ مثل تلاش براي برابري زن و مرد و اتـّحاد نژادها و غيره. بنابراين در طريقي كاملاً شخصي، سعي ميكنم از اينها به عنوان نشانهء راه و ابزار در طول سفر استفاده كنم. در عين حال، فكر ميكنم بايد قوّهاي وحدتبخش در روابط وجود داشته باشد. باز هم ميخواهم بر واقعيت به عنوان جريان تأكيد داشته باشم. اتـّحاد چيزي نيست كه بتوانيم وسط اطاق قرار بدهيم و خانواده بتواند هميشه خوشبخت باشد و احساس مطلوبي داشته باشد؛ بلكه امري در جريان است؛ رقصي است كه ما به طور مداوم با هم انجام ميدهيم. براي انجام دادن اين رقص، بايد موسيقي واحدي را بشنويد. هر خانواده، و به طور كلـّي، هر گروه از مردم كه ميل به اتـّحاد داشته باشد، بايد نقطهء تمركز واحد و متـّحدي داشته باشد. مثلاً اگر براي شركت بزرگي كار ميكنيد، نقطهء تمركز شما ممكن است توليد محصول بيشتر يا سود بردن باشد. با تمركز بر آن و رقصيدن با هم به آهنگي واحد، ميتوانيد به وحدت دست پيدا كنيد. امّا اينها موقّت هستند؛ اينها مربوط به اين دنياي مادّياند كه لاجرم ميگذرد. بنا به تجربهاي كه دارم، براي برخورداري از اتـّحادّ ابدي و شالودهء واقعاً مستحكم، به يك نقطهء وحدت دائمي نياز داريد؛ نقطهاي كه اليالابد برقرار باشد. معتقدم تنها چيزي كه براي هميشه پايدار باقي ميماند خدا است. بنابراين تصوّر ميكنم روحانيت و ايمان ديني مواردي هستند كه، در درازمدّت، حفظ روابط قوي و خانوادههاي سالم را ميسّر ميسازند. پدر و مادر من ميگفتند كه اگر در مورد حضرت بهاءالله و خداوند داراي وجوه مشترك نبودند، احتمالاً در اين مقطع از زمان ازدواج نميكردند زيرا فشارهاي عصبي در دنيا واقعاً كوبنده است. اگر ما به امري به مراتب بزرگتر و عاليتر اعتقاد نميداشتيم، در اين صورت به آساني ميفهميديم چرا بيش از نيمي از ازدواجها در كشور ما به طلاق منجر ميشود. اگر ازدواج از وجوه اين زندگي و اين دنيا است، و اگر انتظار ميرود كه مايهء آسايش باشد، پس چرا بيشتر اوقات مايهء ناراحتي و نكبت است؟ از اين رو بهانههاي محكم زيادي وجود دارد كه يا ازدواج نكنيم يا ازدواج كنيم و بعد طلاق بگيريم. امّا اگر در اين اعتقاد مشترك باشيم كه حقيقت روحاني ابدي وجود دارد، اين اشتراك به مراتب بالاتر و برتر از بسياري از مشكلاتي است كه در اين عالم با آن مواجه ميشويد. اوژن: پس معتقدي كه با قرار دادن خداوند به عنوان نقطهء تمركز و توجّه ميتوانيم به برابري بين زن و مرد دست پيدا كنيم. ريور: قطعاً. اگر نگاهي به تاريخ بيندازيم، آنچه كه سبب شده تمدّنها رشد كنند و به مرور زمان كامياب گردند هستهاي بنيادي از ارزشهاي مشترك بوده. حدّاقلّ با دانش محدودي كه از تاريخ دارم، در بزرگترين تمدّنها، اين ارزشها عبارت از تعاليم و اخلاقيات ديني بوده. اگر نگاهي به مباني بپردازيم، در بنيان جامعهء امريكايي و دموكراسي ما، اينها از تعاليم ديني كليمي- مسيحي سرچشمه ميگيرد. بدون آنها، فاقد بيشتر ارزشهايي بوديم كه به عنوان امريكايي به آن فكر ميكنيم. يك بار ديگر بايد آن آهنگ مشترك را داشته باشيم؛ چيزي كه همهء ما محلّ توجّه خود قرار دهيم. فكر ميكنم تنها موردي كه ميتواند اين ويژگي را داشته باشد، خدا است. اوژن: به نظر تو چطور ميتوان اين را در جامعه عملي كرد به طوري كه همه واقعاً و عملاً به آن اعتقاد داشته باشند نه آن كه از دور آن را نظاره كنند؟ ريور: به عنوان بهائي، يكي از مسئوليتهاي من ابلاغ امر به كساني است كه مايلند در مورد امر بهائي آگاهي پيدا كنند. براي مطرح كردن اين مطالب، همين بهترين كاري است كه ميتوانم انجام دهم. كار من اين است كه واسطهاي براي عبور اطّلاعات باشم؛ بقيهاش مربوط به خدا است – تقليب قلوب و متحوّل كردن زندگيها يا مكشوف ساختن حقيقت به آنها كار من نيست. نميدانم آيا اين به سؤال شما مربوط ميشود يا خير امّا وظيفهء من است كه خود را تا آنجا كه ميتوانم پاك و خالص سازم تا مطالب از طريق من به ديگران برسد. اين وضعيت فقط در سطح فردي اتـّفاق ميافتد. پيروان ساير اديان غالباً همين احساس را دارند و به امور مشابه فكر ميكنند – خداوند قوّهء محرّكه است؛ منبع انرژي است و ما فقط بايد بهترين مدارها براي رساندن جوهر مطلب باشيم. و چنين حالتي تنها موقعي رخ ميدهد كه ما به اختيار خود اين كار را بكنيم و تلاش كنيم؛ يعني بين يك شخص و ديگري ارتباط ايجاد كنيم. به نظر ميرسد كه هميشه اين فرايند كُند و در مقياس كوچك است، زيرا يك موضوع شخصي است. وقتي شما شروع به ايجاد تودهاي از افراد ميكنيد كه از وحدت بينش و هدف برخوردارند، ميتواند به قوّهاي نيرومند تبديل شود. فكر ميكنم اين خصيصهاي كاملاً بشري است – اگر ببينيم كه ديگران كاري انجام ميدهند كه مؤثـّر است در اين صورت برانگيخته ميشويم و مايليم بفهميم كه آنها چه ميكنند و همان رفتار و عمل را تقليد كنيم. اوژن: همانطور كه گفتي، تفاوتي سنّتي بين طرق تعامل زنان و مردان وجود دارد. فكر ميكني اين واقعيت در آنچه كه مردان انجام ميدهند در مقابل آنچه كه زنان انجام ميدهند چه كاربردي دارد تا بتوان به سوي حصول هدف برابري قدم برداشت؟ ريور: تصوّر ميكنم مردان بايد با دقـّت به زنان گوش بدهند و به آنها نگاه كنند و راههايي را كه آنها ارتباط كلامي ايجاد ميكنند و اموري را در زندگي انجام ميدهند بفهمند چون مطالب بسياري وجود دارد كه مردان ميتوانند از آنها بياموزند. اگر بتوانيم موارد مزبور را بفهميم و آن تواناييها را در خود بيابيم – چون واقعاً معتقدم به طور بالقوّه وجود دارد – در اين صورت ميتوانيم از تعادل بيشتري برخوردار شويم. اين كار سبب ميشود زنان فضايي بيابند كه خود را متعادل سازند و متوجّه آنچه كه صفات مردانهء آنها را پرورش ميدهد بشوند. مردان مدّتهاي مديد بر فرهنگ و جامعهء بشري استيلا داشتهاند و اكنون زمان آن فرا رسيده كه اجازه دهيم اين جريان اتـّفاق بيفتد. مقصودم اين است، اين جريان دارد اتـّفاق ميافتد چون ارادهء الهي است امّا مردان قدرت آن را دارند كه اين جريان را به تعويق بيدازند؛ اگر ما قويّاً در مقابل آن مقاومت كنيم و در تكبّر و تفرعن خود پافشاري نماييم در كلّ بافت جامعه مسائل و مشكلاتي ايجاد خواهيم كرد. خيلي سخت است چون وضعيتي انفعالي و انعطافپذير است. بايد به زنان گوش فرا دهيم و آنها را تشويق و حمايت كنيم. اين راه جديدي است. اگر شما بخشي از آن نيمهء نژاد بشري هستيد كه مدّتهاي مديد از توان و قدرت محروم مانده، از اعتماد به نفس كافي براي گام نهادن در راه جديد بيبهرهايد. مردان واقعاً بايد حاميان، مشوّقان و يار و همراه آنان باشند. ما بايد اطمينان حاصل كنيم كه زنان قادرند به جايي برسند كه بايد برسند. طبق تعاليم بهائي، زنان در متحوّل ساختن جهان، برقراري صلح عمومي و وحدت عالم انساني نقش رهبري دارند. مردان بايد براي حمايت از اين جريان حضور داشته باشند و از رهبري آنها تبعيت كنند.
|